شب را باور کرد
وروز را در پناه اندیشه ها ٬ خواب
من ... در اندیشه ی یک روز
به تولد گریستم
به انتظار
به باور
و به یک اندیشه ی سبز
******
.... و از هراس آبی باران آموختم
که شب آمده است
و در پشت خانه ٬ آشیان کرده
و .... صبحدم را به تمنا٬ یافتم
و سکوت را به انتظاری دوباره
و .... آسمان بارید...