نتایح جستجو

هرچند نمیدانم خواب هایت را با که شریک میشوی اما هنوز شـریک تمام بیخوابی های من تـویی . . .

ز تلخی سکوتت من چه بگویم همان بهتر که از غم ها نگویم تو کاری کرده ای با بی وفایی دگر از عشق خود با کَس نگویم

خدا را دوست بدارید حداقلش این است که یکی را دوست دارید که روزی به او می رسید . . .

دلم گرفته از این روزگار دلتنگی گرفته اند دلم را به کـار دلتنگی دلم دوباره در انبوه خستگی ها ماند گــــرفت آینــــــه ام را غــــبار دلتنگی

صبر كن چشم من از ديدن تو سير شود، بعد برو يا كه دل پاي غمت بسته به زنجير شود، بعد برو شعله عشق تو افتاده به ناگاه، به كاشانه دل كن اين شعله زمين گير شود، بعد برو خواب ديدم كه بهار است و تو زيبا، چمن آراي مني كن خوابِ منِ غمزده تعبير شود، بعد برو رفتي و آينه دل همه زنگار كدورت...

من آن گلبرگ مغرورم که میمیرم ز بی آبی ولی با خفت و خاری پی شبنم نمی گردم.....

گاهی رفتن برای همیشه می رود و ماندن می ماند برای همیشه ی ما ! حالا تو رسیده ای راه مانده است و ماییم که پا به پای پاییز زرد خواهیم شد ...

ازآجیل سفره عید چند پسته لال مانده است آنها که لب گشودند؛ خورده شدند آنها که لال مانده اند؛ می شکنند دندانساز راست می گفت: پسته لال؛ سکوتی دندان شکن است

هنوز هم عقربه های ساعتم راه خودشان را می روند ... عجب اراده ای دارند ! هر روز همین راه ... در این فکرم که می دانند دور خودشان می چرخند یا نه ؟!...

اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

Is it love? I m sad when he dun reply the msg immediately i dun feel well when he dun send me the sms i miss him when he goes trips secretly i m happy when i chat with him i wanna b the one who know everything of him i wanna b the one who can walk along de river in the evenings with...

if i would get a rose for every time i think of you, i would spend every day in a rose garden ,thinking of you

چقدرتلخ شده ای این روزها......... قندهایت را در دل چه کسی آب میکنی...؟

100 صلوات هم هدیه من خوشا آنکس که مهدی (عج) یار او شد / رفیق مشفق و غمخوار او شد اگر صدها گره افتد بکارش/ بدست او فرج در کار او شد . . . یا ابا صالح المهدی

کاش دهخدا می دانست دلتنگی … اشک …. فاصله …. بی وفایی…. تعریفش فقط دو حرف است “تـــو”

اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

جیرجیرک پا به پای هم لا به لای بوته های سبز چای میچیدیم بازوی خورشید بر تن ماگرم میآویخت خستگی از صورت ما نم نمک میریخت گاه گاهی هم زیرسقف سایه ی یک بید می ماندیم شعر میخواندیم جیرجیرکهای زیبا نیز لا به لای شاخه های بید میخواندند تا صدامان روی بال باد میپیچید جیرجیرکها دمی خاموش...

0 . . .

هی آقا آورده ام شناسنامه ام را به صفحه ی آخرش یکی دو برگ اضافه کنید در این روزهایی که این همه می میریم احتیاط شرط واجب عقل است!

هیچ کس منتظر خواب تو نیست که به پایان برسد لحظه ها می آیند،سال ها می گذرد و تو در قرن خودت در خوابی هیچ پروازی نیست که برساند ما را به قطار دگران مگر اندیشه وعلم مگر انگیزه وعشق مگر آینه وصلح وتقلا وتلاش بخت از آن کسی است که مناجات کند در کارش و در اندیشه یک مسئله خوابش ببرد ببیند در خواب حل...