مرد بودن قانون دارد!الکی نیست
باید محکم باشی،متیـن باشی
یک دل باشی ویک رنگ!
باید باتمام توانت تکیه گاه شوی!
باید درددل بشنوی!آرامش ببخشی!
باید بغض هایت رابخوری...باید سنگین باشی!
یاد بگیری پدری کنی!
زمین باید لذت ببردازاینکه گامهای تورا می پذیرد!
وپررنگ ترازهمه ی این ها،
باید مرد...
محبوبم !
چگونه از عشق عمیق تو بنویسم
با این واژه های کم عمق کوچک روزانه ؟!
وقتی اسم تو
هوای آزاد جهان ست
و شعرهایم راه مِه گرفته ای
که من و واژه هایم درآن پرسه می زنیم
گاهی آنها مرا می یابند
گاهی من آنها را گم می کنم
[IMG]
من از تو می نویسم
ماه هول برش می دارد
چشم هایش را می مالد
نکند خواب می بیند
پروانه ها
به اعتبار گل های سرخ
شک می کنند
و دریا به صداقت گوش ماهی ها
من از تو می نویسم
سنجاقک ها
به احتمال ترک برکه ها
فکر می کنند
و نیلوفران به وداع با مرداب ها
من از تو می نویسم
خدا یادش می افتد
که آسمانش را رها کرده...
روزه ی سکوت می گیرم
به نیـت تمام حرف هایی که کسی منتظر تولدشان نبود
و همه ی معادلاتی که در زندگی حل نشده باقی ماند
ســــــــه نقـــــطه
زیباتریــن شعر دنیاســـت
پر از رمز و راز و حرف های یواشکــی
که آغوش بی انتهایش برای من و دلتنگی هایم جا دارد
قلم برای نوشتن دردهایم رنگ نمی دهد...
نفس می کشم
هوای بوی تنت را
دست می کشم
روی عکس نازت را
از همان فاصله های دور
از پشت همین قاب عکس رنگی
چه دلنواز است خنده روی لبانت
گویی از همان قاب عکس
خنده بر من می کنی تو هر نفس
در آغوش خود می فشارمش
قلب تو کنار قلب من
می شنوی تپش های قلب مرا؟
چه لذتی دارد
گویی بهشت اینجاست
زمانی که هیچ مرزی...
نمیدانم کجای قصه ایستاده ای...
که از حواس لحظه هایم
پرت نمیشوی
عاشقت می مانم!
بی آنکه بدانی..
دوستت خواهم داشت و در آغوشت خواهم ماند!
بی آنکه بگویم..
درد دل خواهم کرد!
بی هیچ کلامی..
شاید احساسم
اینگونه نمیرد