نمی دانم شیره ی حس شاعرانه ام
پشت کدام اتفاق خشکیده است
که کلمات مبهم، لای برگی از کتاب جا ماندند
من انعکاس نگاه خموش و حسرت بار ماه را
در چشم روشن خورشید می بینم
و دسیسه ای که هر صبـــح گنجشک ها
برای انکار راز کوچه های بی عبور می چینند
در ایوان خانه ای آشنــــا
دختری شبیه به من
برای وداع با...