نتایح جستجو

  1. anahita1370

    نامه عاشقانه من

    گم شده ام بی تو در جنگل ِ سکوت می هراسم از هوهوی ِ باد فانوسم شکسته است اینجا ابهام و سکوت نیش میزند تنم را٬ نگاهت را آیا لحظه ای به من قَرض میدهی؟!!
  2. anahita1370

    گم شده ام بی تو در جنگل ِ سکوت می هراسم از هوهوی ِ باد فانوسم شکسته است اینجا ابهام و...

    گم شده ام بی تو در جنگل ِ سکوت می هراسم از هوهوی ِ باد فانوسم شکسته است اینجا ابهام و سکوت نیش میزند تنم را٬ نگاهت را آیا لحظه ای به من قَرض میدهی؟!! [IMG]
  3. anahita1370

    آغوش ِ باران خورده ام٬ پُر از تمنای توست! هق هق ِ پنجره ام بند نمی آید مُدام٬ با سُرودی که...

    آغوش ِ باران خورده ام٬ پُر از تمنای توست! هق هق ِ پنجره ام بند نمی آید مُدام٬ با سُرودی که طعم ِ شبنم میدهد٬ تن ِ تنهایی اش را میشوید! نمیبندم این پنجره را اما هرگز٬ گر چه جز باد ِ باران زای ِ سرد کسی گونه ام را نمی بوسد! فریب ِ سختی ِ شانه هایت را مخور! محکمترینها هم شبی٬ بی تکیه گاه...
  4. anahita1370

    خلوتی با خدا

    دلخوشم به تو که سطر سطرِ شعرهایم را خوانده ای و به درخت بالنگی که در قضا و قَدَر بالیده است! و به کلماتم که هنوز زنده اند٬ دلخوشم به تو که همچنان از من این مجسّمهء سنگی! ــ رو بر نگردانده ای...
  5. anahita1370

    رد پای احساس ...

    من همان شبان ِ عاشقم سینه چاک و ساکت و غریب بی تکلّف و رها در خراب ِ دشتهای دور ساده و صبور یک سبد ستاره چیده ام برای تو یک سبد ستاره کوزه ای پُر آب دسته ای گل از نگاه ِ آفتاب یک رَدا برای شانه های مهربان تو! در شبان ِ سرد چارُقی برای گامهای پُر توان ِ تو در هجوم...
  6. anahita1370

    رد پای احساس ...

    اگر ذره بین نگاه قوی باشد در تمام صفحه های ورق خورده ی زندگی اثر انگشت او دیده می شود ... چه بچه گانه است که فکر می کنیم همه اش را به تنهایی (!) رنگ کرده ایم ...
  7. anahita1370

    دست‌نوشته‌ها

    چه ساده دل سپردم و چه ساده دل بریدم دل بریدم از همه ی تفکرات کودکانه ام و خود را به دست سرنوشت دادم سرنوشتی که مرا با تو میخواست شیرین بود این دل بریدن و دلسپردن
  8. anahita1370

    تا حدود زیادی قبولش دارم...

    زیبا بود:gol:
  9. anahita1370

    نگاه کن

    از دلم لرزه نگار، خبرِ حادثه یِ آمدنت آورده!
  10. anahita1370

    نگاه کن

    دگر حس شقایق را نداری هوای قلب عاشق را نداری از آن چشمان خونسرد تو پیداست ، که قلب تنگ سابق را نداری . . .
  11. anahita1370

    [IMG]

    [IMG]
  12. anahita1370

    [IMG]

    [IMG]
  13. anahita1370

    سالها رفت و هنوز یک نفر نیست بپرسد از من که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟ صبح تا نیمه ی...

    سالها رفت و هنوز یک نفر نیست بپرسد از من که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟ صبح تا نیمه ی شب منتظری همه جا می نگری گاه با ماه سخن می گویی گاه با رهگذران، خبر گمشده ای می جویی راستی گمشده ات کیست؟ کجاست؟ صدفی در دریا است؟ نوری از روزنه فرداهاست یا خدایی است که از روز ازل...
  14. anahita1370

    همه چیز گاه اگر کمی تیره می نماید ... باز روشن می شود زود، تنها فراموش مکن این حقیقتی است...

    همه چیز گاه اگر کمی تیره می نماید ... باز روشن می شود زود، تنها فراموش مکن این حقیقتی است: بارانی باید٬ تا که رنگین کمانی برآید و لیموهایی ترش ، تا که شربتی گوارا فراهم شود و گاه روزهایی در زحمت، تا که از ما، انسان هایی تواناتر بسازد؛ خورشید دوباره خواهد درخشید، خیلی زود و تو خواهی...
  15. anahita1370

    گاهگاهی که به یادت غزلی می خوانم ، * اشک مهمان دلم می گردد سفرش از ته دل تا کف دست ... چه...

    گاهگاهی که به یادت غزلی می خوانم ، * اشک مهمان دلم می گردد سفرش از ته دل تا کف دست ... چه کسی میداند؛ باز شاید سفری در پیش است ... و تمامی غزلهای جهان کاروانی شده اند ... ساربانش غم و صبر . [IMG]
  16. anahita1370

    گاه یک سنجاقک به تو دل می بندد و تو هر روز سحر می نشینی لب حوض تا بیاید از راه از خم پیچک...

    گاه یک سنجاقک به تو دل می بندد و تو هر روز سحر می نشینی لب حوض تا بیاید از راه از خم پیچک نیلوفرها روی موهای سرت بنشیند یا که از قطره آب کف دستت بخورد گاه یک سنجاقک ، همه معنی یک زندگی است ... [IMG]
  17. anahita1370

    [IMG]

    [IMG]
  18. anahita1370

    به روز اول هر سال چون دلم نگریست ، نه گریه کرد و نه خندید، بل به خنده گریست ...

    به روز اول هر سال چون دلم نگریست ، نه گریه کرد و نه خندید، بل به خنده گریست ... چگونه ام نتوان گفت این کسی داند ، که زار زار بخندید و قاه قاه گریست ... از این که سال نو آمد پیام زندگی است ، از این که سال کهن شد نشان رهسپری ست ... [IMG]
  19. anahita1370

    خلوتی با خدا

    تو اگر دلگیری ، لحظه ای چشم ببند. اندکی اشک بریز و بخوان نام مرا. به تو من نزدیکم ، نام یزدان است و لقبم ایزد پاک ، تو مرا زمزمه کن..... خواهم آمد سویت ، بی صدا یادم کن ، یا که فریادم کن که منم منتظر فریادت!
  20. anahita1370

    رد پای احساس ...

    دراز میکشم … خیره میشوم به سقف … اشکهایم میچکند … سر میخورند و میروند به جایی که تو همیشه میبوسیدی …
بالا