گاهی دلم می گیرد
برای تمام جنین هایی که
چند لحظه مانده به وقوع بودنشان ، سقط می شوند
در هیبتِ یک دیو
دستم را میگذارم همانجایی که باید می بودی
و ریسه میروم
هه
چیزی را از دست نداده ای بچه پلنگِ من!
مادرت جز هم آغوشیِ آخرِ شب به هیچ عشقی مؤمن نبود
مادرت غروب ها شعر هایش را با شیشه ی شراب...