نتایح جستجو

  1. mani24

    آیه الکرسی برای تعجیل در فرج امام زمان

    262.........................................
  2. mani24

    مشاعرۀ سنّتی

    تا مست نباشی نبری بار غم یار آری شتر مست کشد بار گران را ای روی تو آرام دل خلق جهانی بی روی تو شاید که نبینند جهان را در صورت و معنی که تو داری چه توان گفت حسن تو ز تحسین تو بستست زبان را
  3. mani24

    یه آهنگ تقدیم نفر بالایی کن .!.!.!

    به تو وابسته شدم قيصر
  4. mani24

    طـــــــــــرح نســـــــــــــــــیم دوست.................ختم قرآن ویژه ی ماه ضیافت الهی

    سلام منم هستم چرا دور اول نباشم من چز اولو با شما می خونم
  5. mani24

    داستانها و مطالب کوتاه، زیبا، پنداموز و تامل برانگیز

    مادرمهمیشه از من می‌پرسید:مهمترینعضو بدنت چیست؟ طیسال‌های متمادی، با توجه به دیدگاه وشناختی که از دنیای پیرامونم کسب می‌کردم،پاسخی را حدس می‌زدم و با خودم فکر می‌کردمکه باید پاسخ صحیح باشد. وقتیکوچکتر بودم، با خودم فکر کردم که صدا واصوات برای ما انسان‌ها بسیار اهمیتدارند، بنابراین در پاسخ سوال...
  6. mani24

    داستانهای ملا نصرالدین

    روزی یكی از همسایه‌ها خواست خر ملانصرالدین را امانت بگیرد. به همین خاطر به در خانه ملا رفت. ملانصرالدین گفت: "خیلی معذرت می‌خواهم خر ما در خانه نیست". از بخت بد همان موقع خر بنا كرد به عرعر كردن. همسایه گفت: "شما كه فرمودید خرتان خانه نیست؛ اما صدای عرعرش دارد گوش فلك را كر می‌كند." ملا...
  7. mani24

    داستانهاي مثنوي و گلستان

    . مست و محتسب محتسب(1) در نیمة شب, مستی را دید كه كنار دیوار افتاده است. پیش رفت و گفت: تو مستی, بگو چه خورده‌ای؟ چه گناه و جُرمِ بزرگی كرده‌ای! چه خورده‌ای؟ مست گفت: از چیزی كه در این سبو(2) بود خوردم. محتسب: در سبو چه بود؟ مست: چیزی كه من خوردم. محتسب: چه خورده‌ای؟ مست: چیزی...
  8. mani24

    داستانهاي مثنوي و گلستان

    . موسی و چوپان حضرت موسی در راهی چوپانی را دید كه با خدا سخن می‌گفت. چوپان می‌گفت: ای خدای بزرگ تو كجا هستی, تا نوكرِ تو شوم, كفش‌هایت را تمیز كنم, سرت را شانه كنم, لباس‌هایت را بشویم پشه‌هایت را بكشم. شیر برایت بیاورم. دستت را ببوسم, پایت را نوازش كنم. رختخوابت را تمیز و آماده كنم...
  9. mani24

    داستانهاي مثنوي و گلستان

    . تشنه بر سر دیوار در باغی چشمه‌ای‌بود و دیوارهای بلند گرداگرد آن باغ, تشنه‌ای دردمند, بالای دیوار با حسرت به آب نگاه می‌كرد. ناگهان , خشتی از دیوار كند و در چشمه افكند. صدای آب, مثل صدای یار شیرین و زیبا به گوشش آمد, آب در نظرش, شراب بود. مرد آنقدر از صدای آب لذت می‌برد كه تند تند...
  10. mani24

    داستانهاي مثنوي و گلستان

    . زندانی و هیزم فروش فقیری را به زندان بردند. او بسیار پرخُور بود و غذای همة زندانیان را می‌دزدید و می‌خورد. زندانیان از او می‌ترسیدند و رنج می‌بردند, غذای خود را پنهانی می‌خوردند. روزی آنها به زندان‌بان گفتند: به قاضی بگو, این مرد خیلی ما را آزار می‌د‌هد. غذای 10 نفر را می‌خورد...
  11. mani24

    داستانهاي مثنوي و گلستان

    خر برفت و خر برفت یك صوفی مسافر, در راه به خانقاهی رسید و شب آنجا ماند. خرش را آب و علف داد و در طویله بست. و به جمع صوفیان رفت. صوفیان فقیر و گرسنه بودند. آه از فقر كه كفر و بی‌ایمان به دنبال دارد. صوفیان, پنهانی خر مسافر را فروختند و غذا و خوردنی خریدند و آن شب جشن مفّصلی بر پا...
  12. mani24

    برای تو می نویسم

    من را همچون تک تک آدم های دور و بر خودت نگاه کن ! همه ی دل نگرانی هایم مثل تمامی زن هایی است که تو می شناسی شاید کمتر . شاید بیشتر ! دل نگرانی هایی که گاهی مرا تا سر حد بی خود شدن می برد و گاهی هم باز نمی گرداند از نبودنت می ترسم از بودنت دلهره دارم و باز هم می مانم میان بودن و نبودن تو ای کاش...
  13. mani24

    برای تو می نویسم

    دستــهایمــــ را بـــرای تـــو می نویســــم بـــرای تـــو ! کـــه در تیــــر راســــ نگاهتــــ نیســتمــــ بـــــرای تـــــو ! کـــه چشمانتــــ افقــــ را رجـــ می زنـــد مــــرا مــــی خوانـــــی ؟
  14. mani24

    برای تو می نویسم

    فقط رفت بدون كلامي كه بوي اشك دهد... فقط رفت بدون نگاهي كه رنگ حسرت داشته باشد فقط رفت و من شنيدم كه توي دلش گفت: "راحت شدم ..."
  15. mani24

    قصه ما مثل شد(ریشه ضرب المثل ها)

    از ريش به سبيل پيوند مي كند عبارت بالا ناظر بر اعمال عبث و بیهوده ایست كه درآن نفعی نباشد. مثلا كسی از دامن لباسش ببرد و بر دوش وصله كند. این گونه اعمال و اقدامات بی فایده مانند آن است كه كوتاهی سبیل را با درازی ریش جبران نمایند، یعنی از ریش قیچی كنند و به سبیل پیوند دهند. اكنون...
  16. mani24

    قصه ما مثل شد(ریشه ضرب المثل ها)

    از كيسه خليفه مي بخشد هر گاه كسی از كیسه دیگری بخشندگی كند و یا از بیت المال عمومی گشاد بازی نماید عبارت مثلی بالا را مورد استفاده و استناد قرار داده، اصطلاحا می گویند : «فلانی از كیسه خلیفه می بخشد.» عبد الملك بن صالح از امرا و بزرگان خاندان بنی عباس بود و روزگاری دراز در این دنیا...
  17. mani24

    قصه ما مثل شد(ریشه ضرب المثل ها)

    آدم بی گناه پای دار می رود ولی سر دار نمی رود روایت است که در یک درگیری قتلی رخ می دهد و قاتل فرار می کند مامورین به شخصی مضنون می شوند و او را دستگیر می کنند فرد مضنون هر چه التماس می کند که من بی گناهم حرفش را قبول نمی کنند و پس از محاکمه چون شاهدی ندارد به اعدام محکوم می شود روز اعدام...
بالا