دوستدارم امید عاطفتی از جناب دوست
کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست
دانم که بگذرد ز سر جرم من که او
گرچه پریوش است و لیکن فرشته خوست
بی گفتگوی زلف تو دل را همی برد
با روی دلکش تو کرا روی گفتگوست
عمریست تا ز زلف تو بوئی شنیده ایم
زان بوی در مشام دل ما هنوز بوست
هیچ است آن دهان که ندیدیم ازو نشان...