بی شمارند آن هایی کگه نام شان آدمـــــ است ؛
ادعایشان آدمیت
کلامشان انسانیت
رفتارشان صمیمیت ،
حال ....
من دنبال بکب مب گردم
کـــه
نه آدم باشد
نه انسان
نه دوست و رفیق صمیمی ،
تنها صاف باشد و صادق....
پشت سایه اش خنجری نباشد برای دریدن ...
هیچ نگوید ...
فقط همان باشد که سایه اش می...
رنجشی نیس
آدم ها همینند
خوبند ولی فراموشکار
می آیند
می مانند
می روند
مثل مسافران کاروان سرا
مثل ازدحام بی انتهای یک خیابان
کسی برای بودن
نیامـــده
نمی آیـــد ...!!!!
در شهـــر
صدای پای مردمانی است که :
همچنان که تو را می بوسند
طناب دار تو را می بافند
مردمانی که صادقانه دروغ می گویند
و عاشقانه خیـــــانـــــت می کنند ...!!!!
از دل و دیده، گرامیتر هم
آیا هست ؟
- دست،
آری، ز دل و دیده گرامیتر :
دست !
زین همه گوهر پیدا و نهان در تن و جان،
بیگمان دست گرانقدرتر است.
هر چه حاصل كنی از دنیا،
دستآورد است !
هر چه اسباب جهان باشد، در روی زمین،
دست دارد همه را زیر نگین !
سلطنت را كه شنیده ست چنین ؟!
شرف دست...
افسوس که کسی نیست........
افسوس که کسی نیست تاگذشته های پرملالم را از من بگیرد
وآینده ای پراز شادی را به قلبم هدیه کند
افسوس که کسی نیست!
تا بار فراق وجدایی را از دوش من بردارد
وکوله باری از محبت خویش را جایگزین آن کند
افسوس که کسی نیست.......
از من بخواهد ناگفته های قلبم را که...
وقتی می گویم دیگر به سراغم نیا
فکر نکن فــــراموشــــت کردم
یا دیگر دوســــتت ندارم
نــــــــــــــــــــــــ ـه
من فقط فهمیدم
وقتی دلت با من نیس
بـــــودنت مشکلی را حل نمی کند....
گاهی دلم از هرچه آدم است می گیرد
گاهی دلم دو کلمه حرف مهربانانه می خواهد
نه به شکل " دوســـتت دارم "
یا به شکل " بی تــو می مــــیرم "
ســـــــــــاده
شاید مثل " دلتنگ نبــــاش کنــــارت هستم "
در قلبم غوغایی است غوغای عشق تو
می خواهم كه مرا به حال خود وا مگذاری و مرا همیشه با خود همراه سازی
بگذار تا از احساسات شیرینت لبریز شوم
بگذار تا به وسعت قلب پرمهرت دست یابم
زلالی عشقت را از من مگیر، انشای چشمت را برایم بخوان
تا با شنیدن آن سرشار از شادی شوم
دریچه ی نگاهت را به روی من مبند مگذار...
تقدیم به تو می کنم تمام احساسات درونم را
که مشتاقانه تو را طلب می کنند
تقدیم به تو که یادت در فکر من ، عشقت در قلب من ،
و نگاهت همیشه در ذهن من ماندگارست
و عطر مهربانیت همیشه در وجودم جاریست .
به تو تقدیم می کنم لحظه لحظه های دلتنگیم را
که به وسعت تمام روزهایی ست که به تو به سر می شود
و...
براي تــو مي نويسم ..
از عـُـمـق احـساسم
مي نويسم تا شـايد بداني
که تپش قلـبم در سينه به خاطــر توست
براي تــو مي نويسم کـه بداني
تــو بودي آن يگانه عشــقي که در لا به لاي خــرابه هاي قلـبـم لانه گزيد
و از آنهــا گلســتاني جاودانــه ساخت
براي تــو مي نويسم تا بداني
دوري ات براي مــن مثل...
امشب،
در اندیشه باران خورده ام،
چه کسی قطره ها را می چیند و،
طراوتشان را، به لبان خشک بهانه هایم می بخشد؟
چه کسی؟
برترکهای خسته کوزه خیالم، مرهم آبی می کشد
شاید حادثه ای
کنده خیال او را، به ساحل تن من، رسانده است
نمی دانم
اما
دیگر فاصله ائی نمانده،
من در ژرفای احساس تو شنا میکنم،
تا فردا
که در...
به دیدارم بیا هر شب
در این تنهایی تنها و تاریک
دلم تنگ است
بیا ای روشن ، ای روشن تر از لبخند
شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهای ها
دلم تنگ است
بیا بنگر!!
چه غمگین و غریبانه در این ایوان سرپوشیده و این تالاب مالامال
دلی خوش کرده ام با این پرستوها و ماهی ها و این نیلوفر آبی و این تالاب...
مشق دلتنگی
وقتی دلم هوای دلتنگی می کند
خواب هیچ شقایقی را پرپر نمی کنم
و برای هیچ پروانه ی عاشقی
شمع نمی سوزانم...
تنها کمی حوصله می خواهد
تا باران بگیرد و باغچه
به سکوت درختان پایان دهد
آن وقت تکیه می کنم
روی شانه های چمن و در
سکوت پرنده های عاشق
شعر می خوانم...
شمع مي سوزد آرام جان مي دهد, بيقرار, پر نور
آخر من اينجا,
پشت اين پنجره ي باراني,
عاشقانه از تو مي نويسم
ياد لطيفت چون بادي خنک وزيد...
ساعت افتاد
قلم قِل خورد
شمع خاموش شد
گيسوانم را آشفت
و در آغوش, گرم فشردم
امشب
رهگذر خاطره ها
درکوچه باغ یاد توسیر می کند.
او
از پنجره چشمان تو
شادی را
آرزو را
امید را
احساس می کند.
دنیا زیباست
پنجره چشمانت را بازبگذار
بگذار که این رهگذر خسته
در هوای باغ امیدت
نفسی تازه کند.