یرای نگارم
آوای رعد آسای تو که می آید...
چهره سکوت زخم برمی دارد...
اشک در چشمانم نقش می بندد...
و سایه ای از تنهایی بر دلم می نشیند...
تو فریاد می زنی و من معصومانه سکوت بارانی ام را به تماشا می نشینم...
سکوتی که, آیینه ای است در برابر خاطراتم...
دراین لحظات تلخ, تنها امیدم به...