نتایح جستجو

  1. shadow_IR

    وقتی بزرگ شدم نوشته پریما سراب

    شنیدم به مامانم گفت بیمارستان می بیندشو گوشی رو قطع کرد. همه چیز سریع پیش می رفت. سوار ماشین شدم و به بیمارستان رفتیم طولی نکشید که رسیدیم به بیمارستان و اتاقی که دکترم انتظارم را می کشید. وقتی وارد سالن شد پرستارها به کمکش آمدند و صندلی چرخدار آوردند. چشم هایم را بسته بودم و سعی می کردم دعا...
  2. shadow_IR

    اینترنت ایران!!!

    این چرا همش ***** میشه؟!!! ف ی س ب و ک هم که کلاً قربونم بره ایران کلاً اینترنت نداشته باشه هم فرقی نمی کنه مردم با این وضع اینترنت تو کتابخونه هم همین نتیجه رو می گیرن
  3. shadow_IR

    پاساژ مریم آخر دنیاست...

    چطولی خوچتیپ!!! آره عزیز می دونم... تمیزکاریو بوگوووو که مامانم منو کشته لباسم نگووووو ما مثه شما بالای خط نیسیم که همون قبلیا رو می پوشییییم:cry: ولی خدایی دارن پوست ملت رو می کنن با این قیمت ها!!! نجومیه عجـــــیب...
  4. shadow_IR

    خواهش ش ش ش از این به بعد زیاد زیاد پست می ذارم... حوصلمو سربرده:confused:

    خواهش ش ش ش از این به بعد زیاد زیاد پست می ذارم... حوصلمو سربرده:confused:
  5. shadow_IR

    پاساژ مریم آخر دنیاست...

    آدمک آخر دنیاست بخند دد د د همه عادت کردن شما چطور هنوز عادت نکردی؟!!
  6. shadow_IR

    با یه صلوات حاضری بزنید به هر نيتي(شفاي مريضان،سلامتي پدرومادرو...)

    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
  7. shadow_IR

    وقتی بزرگ شدم نوشته پریما سراب

    ماه ها سخت تر می شد. نزدیک عید بود و من پا به ماه هفتم گذاشته بودم. حالا دیگه شکمم مشخص بود و بیشتر وجود دخترم را حس می کردم. توی این سه ماه بیشتر مشغول جمع آوری تائیدیه و امتحان تافل و تمام پیش نیازهای دانشگاهم بودم. جاناتان و رایان جدی جدی رفته بودن بوستون یکی پزشکی و دیگری مهندسی ساختمان...
  8. shadow_IR

    مامانی من چه دخمل بدی شدم...[IMG][IMG][IMG] بیا قول میدم زود زود آپ کنم، قَر نکن مامان...

    مامانی من چه دخمل بدی شدم...[IMG][IMG][IMG] بیا قول میدم زود زود آپ کنم، قَر نکن مامان آنی...[IMG][IMG][IMG]
  9. shadow_IR

    وقتی بزرگ شدم نوشته پریما سراب

    فصل 14 تصمیم داشتم یک تاکسی بگیرم و به آدرس جدید مامان برم. وقتی وارد سالن انتظار شدم یا چهره ی خسته و سر درگم مامان روبه رو بودم. بدون هیچ حرفی بغلش کردم و هر دوتامون زار زدیم. اونقدر گریه کردیم که همه نگاهمان می کردند. به سمت ماشین رفتیم. توی راه چشم هایم را بستم. از رادیو آهنگ« قلبم شکست بگو...
  10. shadow_IR

    آبشو کشیدی چلو شد... نامرد پست امروزو گذاشتم دیگه!!! خدا رحم کنه اصلاً دیگه حس تایپ ندارم:cry:

    آبشو کشیدی چلو شد... نامرد پست امروزو گذاشتم دیگه!!! خدا رحم کنه اصلاً دیگه حس تایپ ندارم:cry:
  11. shadow_IR

    تولد داداش جونمههههههههههه آیدین عزیزم (iceman10)

    واااااااااااااااوووو مبارک دیگه حسابی پیرمرد شدی هااا
  12. shadow_IR

    رکورد شکنان باشگاه مهندسان

    اومدم حاضری بزنم و برم !!!اینم چون قولیده بودم!!! خوش بگذره ما رفتیم
  13. shadow_IR

    نتيجه دلسوزي براي آقايون

    ای خدااااا... امان :wallbash::wallbash:
  14. shadow_IR

    28 بهمن ساعت 22

    بــــــــــــــله;)
  15. shadow_IR

    28 بهمن ساعت 22

    وضعیت سایت خیلی سخت شده اگر بار اول نتونستم می رم هااااا!!! گفتم که با دایا آپ هم باید بیام!!:cry: ببینم اینجا آدمین نداره؟!!!:mad:
  16. shadow_IR

    28 بهمن ساعت 22

    ما هم هستیم البته در شرایط سخت دایل آپ و خونه ی مادربزرگ!!!:surprised:
  17. shadow_IR

    با یه صلوات حاضری بزنید به هر نيتي(شفاي مريضان،سلامتي پدرومادرو...)

    الهم صل علی محمد وال محمد و عجل فرجهم
  18. shadow_IR

    وقتی بزرگ شدم نوشته پریما سراب

    آن روز دیگه حرفی پیش نیامد. حاج خانم خیلی مراقب حالم بود. شب توی حسینیه ی بزرگ محل که از موقوفات خانواده ی ضرغام بود و خیلی هم طرفدار عزاداری امام حسین با جلال فراوان برپا بود. از شب پنجم محرم دست های اطراف تهران جلوی حسینیه می آمدند و نوحه خوانی می کردند و علم ها سلام می دادند. تجربه ی چندانی...
  19. shadow_IR

    معادله عاشقان!

    مرسی خلاقیت!!;)
  20. shadow_IR

    :cry:

    :cry:
بالا