فصل 14
تصمیم داشتم یک تاکسی بگیرم و به آدرس جدید مامان برم. وقتی وارد سالن انتظار شدم یا چهره ی خسته و سر درگم مامان روبه رو بودم. بدون هیچ حرفی بغلش کردم و هر دوتامون زار زدیم. اونقدر گریه کردیم که همه نگاهمان می کردند. به سمت ماشین رفتیم. توی راه چشم هایم را بستم.
از رادیو آهنگ« قلبم شکست بگو...