نتایح جستجو

  1. *زهره*

    غزل و قصیده

    ای دل و جان عاشقان شیفته‌ی جمال تو هوش و روان بی‌دلان سوخته‌ی جلال تو کام دل شکستگان دیدن توست هر زمان راحت جان خستگان یافتن وصال تو دست تهی به درگهت آمده‌ام امیدوار روی نهاده بر درت منتظر نوال تو خود به دو چشم من شبی خواب گذر نمی‌کند ورنه به خواب دیدمی، بو که شبی وصال تو...
  2. *زهره*

    شعر نو

    موجها خوابيده‌اند، آرام و رام طبل توفان از نو افتاده است چشمه‌هاي شعله ور خشكيده‌اند آبها از آسيا افتاده است در مزار آباد شهر بي تپش واي جغدي هم نمي آيد به گوش دردمندان بي خروش و بي فغان خشمناكان بي فغان و بي خروش آهها در سينه ها گم كرده راه مرغكان سرشان به زير بالها در سكوت جاودان...
  3. *زهره*

    رباعی و دو بیتی

    غم عشقت ز گنج رایگان به وصال تو ز عمر جاودان به کفی از خاک کویت در حقیقت خدا دونه که از ملک جهان به
  4. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    از ملامت چه غم خورد سعدی مرده از نیشتر مترسانش
  5. *زهره*

    خوش به حالت. اعتماد به نفست خیلی بالاست!

    خوش به حالت. اعتماد به نفست خیلی بالاست!
  6. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    مرا عهدی‌ست با جانان که تا جان در بدن دارم هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
  7. *زهره*

    غزل و قصیده

    هر که او معشوق دارد گو چو من عیار دار خوش لب و شیرین زبان خوش عیش و خوش گفتار دار یار معنی دار باید خاصه اندر دوستی تا توانی دوستی با یار معنی دار دار از عزیزی گر نخواهی تا به خواری اوفتی روی نیکو را عزیز و مال و نعمت خوار دار ماه ترکستان بسی از ماه گردون خوبتر مه ز...
  8. *زهره*

    كوي دوست

    باران، قصيده واري، - غمناك - آغاز كرده بود. *** مي خواند و باز مي خواند، بغض هزار ساله ي درونش را انگار مي گشود اندوه زاست زاري خاموش! ناگفتني است... اين همه غم؟! ناشنيدني است! *** پرسيدم اين نواي حزين در عزاي كيست؟ گفتند: اگر تو نيز، از اوج بنگري خواهي هزار بار از اوج تلخ تر...
  9. *زهره*

    شعر نو

    شنيده اي صد بار، صداي دريا را . *** سپرده اي بسيار، به سبزه زارش، پروانه تماشا را . نخوانده اي - شايد - درين كتاب پريشان، حكايت ما را : هميشه، در آغاز، چو موج تازه نفس، پر خروش، در پرواز، سرود شوق به لب، گرم مستي و آواز ... *** سحر به بوسه خورشيد شعله ور گشتن ! شب، از جدائي مهر به سوي ماه دويدن،...
  10. *زهره*

    رباعی و دو بیتی

    دردا که دلم به هیچ درمان نرسید جانش به لب آمد و به جانان نرسید در بی خبری عمر به پایان آمد و افسانۀ عشق او به پایان نرسید
  11. *زهره*

    سعدی

    آفتابست آن پری رخ یا ملایک یا بشر قامتست آن یا قیامت یا الف یا نیشکر هد صبری ما تولی رد عقلی ما ثنا صاد قلبی ما تمشی زاد وجدی ما عبر گلبنست آن یا تن نازک نهادش یا حریر آهنست آن یا دل نامهربانش یا حجر تهت و المطلوب عندی کیف حالی ان نا حرت و المامول نحوی ما احتیالی ان هجر...
  12. *زهره*

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    آه شراره بارم کان از درون برآمد ابریست آتش افشان کز بحر خون برآمد می‌کرد دل تفأل از مصحف جمالش از زلف او به فالش جیم جنون برآمد فانوس وار ما را از شمع دل فروزی آتش ز سینه سر زد دود از درون برآمد از لاله‌ی جگر خون احوال کوهکن پرس کان داغدار با او در بیستون برآمد از چشم...
  13. *زهره*

    ببخشید در چه زمینه‌ای باید مشهور بشی؟

    ببخشید در چه زمینه‌ای باید مشهور بشی؟
  14. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    لعل است یا لبانت قند است یا دهانت تا در برت نگیرم نیکم یقین نباشد
  15. *زهره*

    سعدی

    من از تو روی نپیچم گرم بیازاری که خوش بود ز عزیزان تحمل خواری به هر سلاح که خون مرا بخواهی ریخت حلال کردمت الا به تیغ بیزاری تو در دل من از آن خوشتری و شیرینتر که من ترش بنشینم ز تلخ گفتاری اگر دعات ارادت بود و گر دشنام بگوی از آن لب شیرین که شهد می‌باری اگر به صید...
  16. *زهره*

    غزل و قصیده

    نام وصل اندر زبانی افکنی تا دلم را در گمانی افکنی راست چون جان بر میان بندد دلم خویشتن را بر کرانی افکنی از جهان آن دوست داری کاتشی هر زمان اندر جهانی افکنی چشمت اندر تیر بارانش افکند زلف چون در حلق جانی افکنی چون قرین شادیی خواهم شدن بر سپهر غم قرانی افکنی گر...
  17. *زهره*

    سلام عزیزم خوشحال میشم سر بزنی http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=99019

    سلام عزیزم خوشحال میشم سر بزنی http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=99019
  18. *زهره*

    كوي دوست

    چه مي‌كني؟ چه مي‌كني؟ درين پليد دخمه‌ها سياهها، كبودها بخارها و دودها؟ ببين چه تيشه ميزني به ريشه ي جوانيت به عمر و زندگانيت به هستيت، جوانيت تبه شدي و مردني به گوركن سپردني چه مي‌كني؟ چه مي‌كني؟ چه مي‌كنم؟ بيا ببين كه چون يلان تهمتن چه سان نبرد مي‌كنم اجاق اين شراره را كه سوزد و...
  19. *زهره*

    شعر نو

    نجوا كنان به زمزمه سرگرم مردي‌ست با سرودي غمناك خسته دلي، شكسته دلي، بيزار از سر فكنده تاج عرب بر خاك اين شرزه شير بيشه ي دين، آيت خدا بي هيچ باك و بيم و ادا سوي عجم كشيده دلش، از عرب جدا امشب به جاي تاج عرب شوق كوچ به سر دارد آهسته مي سرايد و با خويش امشب سرود و سر دگر دارد نجوا كنان...
  20. *زهره*

    وحشی بافقی

    تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط باختم جان در هوای او غلط کردم، غلط عمر کردم صرف او فعلی عبث کردم ، عبث ساختم جان را فدای او غلط کردم ، غلط دل به داغش مبتلا کردم خطا کردم ، خطا سوختم خود را برای او غلط کردم ، غلط اینکه دل بستم به مهر عارضش بد بود بد جان که دادم در هوای...
بالا