نتایح جستجو

  1. *زهره*

    کوچه های تنهایی

    به ئولين و ثمينِ باغچه‌بان چه بگويم؟ سخنی نيست. می‌وزد از سرِ اميد نسيمی، ليک تا زمزمه‌يی سازکند در همه خلوتِ صحرا به ره‌اش نارونی نيست. چه بگويم؟ سخنی نيست. پشتِ درهایِ فروبسته شبِ از دشنه و دشمن...
  2. *زهره*

    جمله های كوتاه با يك دنيا معنا

    چشم ها را بايد شست ، جور ديگر بايد ديد
  3. *زهره*

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    پيشه ام نقاشي است گاه گاهي قفسي مي سازم با رنگ ، مي فروشم به شما تا به آواز شقايق كه در آن زنداني است دل تنهايي تان تازه شود .
  4. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک جهدی کن و سر حلقه‌ی رندان جهان باش
  5. *زهره*

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    شب از شبهاي پاييزي ست از آن همدرد و با من مهربان شبهاي شك آور ملول و سخته دل گريان و طولاني شبي كه در گمانم من كه آيا بر شبم گريد ، چنين همدرد و يا بر بامدادم گريد ، از من نيز پنهاني من اين مي گويم و دنباله دارد شب خموش و مهربان با من به كردار پرستاري سيه پوش پيشاپيش ،‌ دل بركنده از بيمار...
  6. *زهره*

    کوچه های تنهایی

    آخر گشوده شد ز هم آن پرده هاي راز آخر مرا شناختي اي چشم آشنا چون سايه ديگر از چه گريزان شوم ز تو من هستم آن عروس خيالات ديرپا چشم منست اينكه در او خيره مانده اي ليلي كه بود؟ قصه چشم سياه چيست؟ در فكر اين مباش كه چشمان من چرا چون چشم هاي وحشي ليلي سياه نيست...
  7. *زهره*

    فراق یار

    بعد از آن ديوانگي ها اي دريغ باورم نايد كه عاشق گشته ام گوئيا «او» مرده در من كاينچنين خسته و خاموش و باطل گشته ام هر دم از آئينه مي پرسم ملول چيستم ديگر، بچشمت چيستم؟ ليك در آئينه مي بينم كه، واي سايه اي هم زانچه بودم نيستم همچو آن رقاصه هندو به ناز...
  8. *زهره*

    [IMG]

    [IMG]
  9. *زهره*

    سلام، چرا یاهوت بسته‌ست؟

    سلام، چرا یاهوت بسته‌ست؟
  10. *زهره*

    کوچه های تنهایی

    نمي داني چه شبهايي سحر كردم بي آنكه يكدم مهربان باشند با هم پلكهاي من در خلوت خواب گوارايي و آن گاهگه شبها كه خوابم برد هرگز نشد كايد بسويم هاله اي يا نيمتاجي گل از روشنا گلگشت رؤيايي در خوابهاي من اين آبهاي اهلي وحشت تا چشم بيند كاروان هول و هذيان ست اين كيست ؟ گرگي محتضر ، زخميش بر گردن...
  11. *زهره*

    شعر انگلیسی

    you can see the names of all poets below each poem! and for reading more you can go online and serch the poets' poems
  12. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    گویند کسان بهشت با حور خوش است من میگویم که آب انگور خوش است این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار کاواز دهل شنیدن از دور خوش است
  13. *زهره*

    شعر انگلیسی

    Fake by Alyson Embret Fake by Alyson Embret Fake When she's alone she sits in a deep depression. With her friends she seems so happy, but it's just a front. She is Fying slowly on the inside. No one saw it coming, until...
  14. *زهره*

    شعر انگلیسی

    Am I Human by Narender Singh Bansal Am I Human by Narender Singh Bansal Am I Human When I see someone in need I want to help but I never do it When I see someone hungry I want to feed but I never do it When I see someone houseless I want to give shelter but I never do it When I see...
  15. *زهره*

    شعر انگلیسی

    World of Thoughts by Rema Santosh World of Thoughts by Rema Santosh World of Thoughts The words...
  16. *زهره*

    شعر انگلیسی

    Haunting Memories by Samra Mahmood Haunting Memories by Samra Mahmood Haunting Memories In the middle of a dilemma I want to forget The ruthless The merciless end That these memories are taking me to The images flash back...
  17. *زهره*

    fiction and short story

    The Necklace BY GUY de MAUPASSANT The Necklace BY GUY de MAUPASSANT Next day they took the box which had held the necklace and went to the jewellers whose name was inside. He consulted his books. "It was not I who sold this necklace, Madame; I must have merely supplied the clasp." Then...
  18. *زهره*

    fiction and short story

    The Necklace BY GUY de MAUPASSANT The Necklace BY GUY de MAUPASSANT SHE WAS ONE OF THOSE PRETTY AND CHARMING GIRLS BORN, as though fate had blundered over her, into a family of artisans. She had no marriage portion, no expectations, no means of getting known, understood, loved, and wedded by...
  19. *زهره*

    رباعی و دو بیتی

    عشقست مرا بهینه‌تر کیش بتا نوشست مرا ز عشق تو نیش بتا من می‌باشم ز عشق تو ریش بتا نه پای تو گیرم نه سر خویش بتا
  20. *زهره*

    كوي دوست

    فردا اگر ز راه نميآمد من تا ابد کنار تو ميماندم من تا ابد ترانهء عشقم را در آفتاب عشق تو ميخواندم در پشت شيشه هاي اتاق تو آن شب نگاه سرد سياهي داشت دالان ديدگان تو در ظلمت گوئي به عمق روح تو راهي داشت لغزيده بود در مه آئينه تصوير ما...
بالا