هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش ميسرم که نجوشم
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمايل تو بديدم، نه عقل ماند و نه هوشم
حکايتی ز دهانت به گوش جان من آمد
دگر نصيحت مردم، حکايت است به گوشم
آسمان همچو صفحه دل من
روشن از جلوه های مهتابست
امشب از خواب خوش گریزانم
که خیال تو خوشتر از خوابست
خیره بر سایه های وحشی بید
می خزم در سکوت بستر خویش
باز دنبال نغمه ای دلخواه
می نهم سر بروی دفتر خویش
دوستان گل شرمنده تشكرات من حذف شده تشكرات من را ازهمين جا بابت تمامي ارساليهاي زيبايتان پذيرا باشيد
آشنائي كهنه چون گرديد، بي لذت بُوَد
كوزهي نو، يك دو روزي سرد سازد آب را
__________________