نتایح جستجو

به کعبه گفتم : تو از خاکی ،منم خاک چرا باید به دور تو بگردم؟ ندا آمد : تو با پا آمدی ، باید بگردی برو با دل بیا ، تا من بگردم

شکوه دنيوی همچون دايره‌ای است بر سطح آب که لحظه به لحظه به بزرگی آن افزوده می‌شود و سپس در نهايت بزرگی هيچ می‌‌شود

به خود خويش بازگرد و در خويشتن بنگر . و اگر ببيني كه زيبا نيستي ؛ همان كن كه پيكر تراشان با پيكر مي كنند . هر چه زيادي است بتراش و دور بيانداز . اينجا را صاف كن و آنجا را جلا بده . كج را راست كن و سايه را روشن ساز و ... از كار خسته مشو

افکار خوب , ميوه هاي خوب مي دهند , افكار بد ميوه هاي بد مي دهند , و انسان باغبان خودش است

مهم اين است كه در صحنه هاي زمان خودت حاضر باشي كه اگر چنين نباشد فرقي نميكند: چه به شراب نشسته باشي، چه به نماز ايستاده باشي

1. چنان قوی باش که هیچ عاملی، آرامش فکر تو را بر هم نزند. 2. درباره سلامت، شادمانی و خوشبختی سخن بگو. 3. محاسن و مزایای دوستانت را به آنان گوشزد کن. 4. در هر چیز، جنبه روشن آن را ببین. 5. همیشه درباره بهترین پیش آمدها فکر کن. 6. از موفقیت دیگران همان قدر خوشحال باش که از موفقیت خودت خوشنود...

صد ملک دل به نیم نظر می‌توان خرید خوبان در این معامله تقصیر می‌کنند

راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد شعری بخوان که با او رطل گران توان زد

پاییز ای بهار برگ ریز پاییز ای صدای قلب من پاییز ای گلشن آشنایی سلام

رسیدن گل و نسرین به خیر و خوبی باد بنفشه شاد و کش آمد سمن صفا آورد

دل دادمش به مژده و خجلت همی‌برم زین نقد قلب خویش که کردم نثار دوست

خداوندا... به هر که دوست می داری بیاموز که عشق از زندگی کردن بهتر است... و به هر آنکه دوست تر می داری بچشان که دوست داشتن از عشق برتر... و به هر که لایق می دانی بیاموز که عشق الهی والاترین عشقهاست...

اگر ما چيزي را مي خواهيم براي آن نيست که دليلي بر آن پيدا کرده ايم بلکه چون آن را مي خواهيم برايش دليل پيدا مي کنيم

مرا که از رخ او ماه در شبستان است کجا بود به فروغ ستاره پروایی

آبادي يك كشور از روي نسبت آزاديش سنجيده ميشود نه از روي حاصلخيزيش

ميان دانستن و دريافت کردن فاصله زيادي است دانستن دشوار نيست اما دريافت کردن دشوار است

فرمانروای دانا می داند ، هیچ ندای با کُشتن خفه نمی شود

مردم به دنبال گزارش روزانه فرمانروایان نیستند! آنان دگرگونی و بهروزی زندگی خویش را خواستارند !

عشق ارزشمند است ، ولي نه به اندازه آزادي . عشق ارزشي والاست ، اما نه والاتر از آزادي. از اين رو آدمي دوست دارد عاشق باشد، ولي هيچ د لش نمي خواهد که عشق او را اسير کند.

محبت را به هيچ چيز تشبيه نتوان كرد زيرا كه هيچ چيز دقيق تر و لطيف تر از محبت نيست