نتایح جستجو

  1. *زهره*

    [IMG]

    [IMG]
  2. *زهره*

    یاد باد آن که صبوحی زده در مجلس انس جز من و یار نبودیم و خدا با ما بود

    یاد باد آن که صبوحی زده در مجلس انس جز من و یار نبودیم و خدا با ما بود
  3. *زهره*

    داستان هاي كوتاه

    آغا سلطان کرمانشاهي...مهشيد امير شاهي آغا سلطان کرمانشاهي...مهشيد امير شاهي وقتي ممه شروع به حرف زدن مي كند ديگر فايده ندارد. كتاب را بايد كنار گذاشت و بايد شنيد. حتا فايده ندارد كه بگويي «حرف نزن» ـ چون نمي شنود. اصلاً نمي شنود. مگر داد بزني. چند بار داد بزني تا حنجره ات بخراشد، آنوقت مي...
  4. *زهره*

    تک بیتی های ناب وپرمعنا

    زان پیش کز غبار نفس بی صفا شود لبریز کن سبوی خود از آب جوی صبح
  5. *زهره*

    حافظ

    یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت دایما یک سان نباشد...
  6. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
  7. *زهره*

    [IMG] آسمانش را گرفته تنگ در آغوش ابر ، با آن پوستين سرد نمناکش باغ بي برگي روز و...

    [IMG] آسمانش را گرفته تنگ در آغوش ابر ، با آن پوستين سرد نمناکش باغ بي برگي روز و شب تنهاست با سکوت پاک غمناکش ساز او باران ، سرودش باد جامه اش شولاي عرياني ست باغ بي برگي که مي گويد که زيبا نيست ؟ داستان از ميوه هاي سر به گردونساي اينک خفته...
  8. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    شراب تلخ می‌خواهم که مردافکن بود زورش که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
  9. *زهره*

    وحشی بافقی

    تو جفاکن که از اینسوی وفاداری هست طاقت و صبر مرا حوصله‌ی خواری هست با دلم هر چه توان کرد بکن تا بکشد کز من و جان منش نیز مددکاری هست می‌خرم مایه هر شکوه به سد شکر ز تو من خریدار، گرت جنس دل آزاری هست گرد زنجیر به مژگان ادب پاک کند آنکه در قید کسش ذوق گرفتاری هست ما به...
  10. *زهره*

    کوچه های تنهایی

    چرا نمي گويد كه آن كشيده سر از شرق آن بلند اندام سياه جامه به تن دلبر دلبر آن شير نويد روز ده آن شب شكاف با تدبير ز شاهراه كدامين ديار مي آيد و نور صبح طراوت بر اين شب تاريك چه وقت مي تابد ؟ در انتظار اميدم در انتظار اميد طلوع پاك فلق...
  11. *زهره*

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    غروب مژده بيداري سحر دارد غروب از نفس صبحدم خبر دارد مرا به خويش بخوان همنشين با جان كن مرا به روشني آفتاب مهمان كن پنهسايه من باش و گيسوان سيه را سپرده دست نسيم حجاب چهره چون آفتاب تابان كن شب سياه مرا جلوه اي مرصع بخش دمي به خلوت...
  12. *زهره*

    شعر نو

    سياهي از درون کاهدود پشت درياها بر آمد ، با نگاهي حيله گر ، با اشکي آويزان به دنبالش سياهيهاي ديگر آمده اند از راه بگستردند بر صحراي عطشان قيرگون دامان سياهي گفت اينک من ، بهين فرزند درياها شما را ، اي گروه تشنگان ، سيراب خواهم...
  13. *زهره*

    داستان هاي كوتاه

    آدي و بودي..... صمد بهرنگي آدي و بودي..... صمد بهرنگي يكي بود، يكي نبود. مردي بود به اسم «آدي» و زني داشت به اسم «بودي». روزي آدي به بودي گفت: بودي! بودي گفت: چيه آدي؟ بگو. آدي گفت: دلم براي دختره تنگ شده. پاشو برويم يك سري بهش بزنيم. خيلي وقته نديده ايم. بودي گفت: باشد...
  14. *زهره*

    كوي دوست

    حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت آری به اتفاق جهان می‌توان گرفت افشای راز خلوتیان خواست کرد شمع شکر خدا که سر دلش در زبان گرفت زین آتش نهفته که در سینه من است خورشید شعله‌ایست که در آسمان گرفت می‌خواست گل که دم زند از رنگ و بوی دوست از غیرت صبا نفسش در دهان گرفت آسوده بر...
  15. *زهره*

    کوچه های تنهایی

    شنیده‌ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت فراق یار نه آن می‌کند که بتوان گفت حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر کنایتیست که از روزگار هجران گفت نشان یار سفرکرده از که پرسم باز که هر چه گفت برید صبا پریشان گفت فغان که آن مه نامهربان مهرگسل به ترک صحبت یاران خود چه آسان گفت من و...
  16. *زهره*

    غزل و قصیده

    یا رب سببی ساز که یارم به سلامت بازآید و برهاندم از بند ملامت خاک ره آن یار سفرکرده بیارید تا چشم جهان بین کنمش جای اقامت فریاد که از شش جهتم راه ببستند آن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت امروز که در دست توام مرحمتی کن فردا که شوم خاک چه سود اشک ندامت ای آن که به...
  17. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    دوش در حلقه‌ی ما قصه‌ی گیسوی تو بود تا دل شب سخن از سلسله‌ی موی تو بود
  18. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    یاد او را بر دل و دل را به جان پیوسته‌ام مهر او در جان و جان اندر بدن پوشیده‌ام
  19. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    تا کی خلی درین دل پیوسته خار هجران؟ مردم ز جورت، آخر مردم، نه سنگ خارا
  20. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    یاد نقش روی آن گل چهره چون همراه ماست سهل باشد گر به روی خاربر باید شدن
بالا