نتایح جستجو

  1. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود
  2. *زهره*

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما آب روی خوبی از چاه زنخدان شما عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده بازگردد یا برآید چیست فرمان شما کس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت به که نفروشند مستوری به مستان شما بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگر زان که زد بر دیده آبی روی رخشان شما...
  3. *زهره*

    ?What is this

    it's a box of tissue papers this?
  4. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست‌تر دارند جوانان سعادتمند پند پیر دانا را
  5. *زهره*

    كوي دوست

    اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است به آب و...
  6. *زهره*

    فخرالدین عراقی

    چون تو کردی حدیث عشق آغاز پس چرا قصه شد دگرگون باز؟ من ز عشق تو پرده بدریده تو نشسته درون پرده به ناز تو ز من فارغ و من از غم تو کرده هر لحظه نوحه‌ای آغاز من چو حلقه بمانده بر در تو کرده‌ای در به روی بنده فراز آمدم با دلی و صد زاری بر در لطف تو، ز راه نیاز من...
  7. *زهره*

    فراق یار

    هرچ از وفا به جای من آن بی‌وفا کند آنرا وفا شمارم اگرچه جفا کند با آنکه جز جفا نکند کار کار اوست یارب چه کارها کند او گر وفا کند آزادگان روی زمینش رهی شوند گر راه سرکشی و تکبر رها کند از کام دل رها کندش دست روزگار آنرا که دست عشق وی از دل جدا کند از بس که کبریای...
  8. *زهره*

    تک بیتی های ناب وپرمعنا

    بنای خانه بدوشی بلند کرده‌ی ماست قفس نبود که ما ترک آشیان کردیم
  9. *زهره*

    شعر انگلیسی

    Tears, Idle Tears by Alfred Lord Tennyson Tears, Idle Tears by Alfred Lord Tennyson Tears, Idle Tears Tears, idle tears, I know not what they mean, Tears from the depth of some divine despair Rise in the heart, and gather to the eyes, In looking on the happy Autumn-fields, And...
  10. *زهره*

    ديدم صداي هلهله هايي كه آشنا مي خواندم به جاده پيكار زندگي گفتم نفير ني...

    ديدم صداي هلهله هايي كه آشنا مي خواندم به جاده پيكار زندگي گفتم نفير ني لبك من آواز مردم است گفتم كه واژههاي تراويده از وجود دمساز مردم است اما اين گوژپشت رنج كشيده يعني من اين ز خويش بريده آ?ا ز نو ترانه از ياد رفته را آغاز...
  11. *زهره*

    گفت : آنجا چشمه خورشيدهاست آسمان‌ها روشن از نور و صفا است موج اقيانوس...

    گفت : آنجا چشمه خورشيدهاست آسمان‌ها روشن از نور و صفا است موج اقيانوس جوشان فضا است باز من گفتم که : بالاتر کجاست گفت : بالاتر جهاني ديگر است عالمي کز عالم خاکي جداست پهن دشت آسمان بي انتهاست باز من...
  12. *زهره*

    رباعی و دو بیتی

    چون بلبل مست راه در بستان یافت روی گل و جام باده را خندان یافت آمد به زبان حال در گوشم گفت دریاب که عمر رفته را نتوان یافت
  13. *زهره*

    داستان هاي كوتاه

    انار بانو و پسرهايش...ترقي گلي انار بانو و پسرهايش...ترقي گلي مي گويد: «نترس خانم جان. اين انار از آن انارهاي معمولي نيست. انار محبت است» و با انگشتان پرزورش به گوشه هاي برجسته ي آن فشار مي دهد. مي گويد: «من زير درخت انار بزرگ شده ام. بابا ننه كه نداشتم. به جاي شير مادرم بهم آب انار دادند...
  14. *زهره*

    داستان هاي كوتاه

    انار بانو و پسرهايش...ترقي گلي انار بانو و پسرهايش...ترقي گلي فرودگاه مهرآباد ـ پرواز شماره 726 ـ ايرفرانس. دو بعد از نيمه شب يعني تمام شب بي خوابي. يعني كلافگي و خستگي و شتاب، همراه با دلتنگي و اضطرابي مجهول و اين كه مي روم و مي مانم و ديگر برنمي گردم (از آن فكرهاي الكي)، يا برعكس، همين...
  15. *زهره*

    غزل و قصیده

    در من این عیب قدیمست و به در می‌نرود که مرا بی می و معشوق به سر می‌نرود صبرم از دوست مفرمای و تعنت بگذار کاین بلاییست که از طبع بشر می‌نرود مرغ مؤلوف که با خانه خدا انس گرفت گر به سنگش بزنی جای دگر می‌نرود عجب از دیده گریان منت می‌آید عجب آنست کز او خون جگر می‌نرود من...
  16. *زهره*

    فراق یار

    ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می‌رود وآن دل که با خود داشتم با دلستانم می‌رود من مانده‌ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او گویی که نیشی دور از او در استخوانم می‌رود گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون پنهان نمی‌ماند که خون بر آستانم می‌رود محمل بدار ای ساروان تندی مکن...
  17. *زهره*

    شعر نو

    سهراب سپهری سهراب سپهری در نهفته ترين باغ ها دستم ميوه چيد و اينک شاخه نزديک از سر انگشتم پروا مکن بي تابي انگشتانم شور ربايش نيست عطش آشنايي است درخشش ميوه درخشان تر وسوسه چيدن در فراموشي دستم پوسيد دورترين آب ريزش خود را به راهم فشاند...
  18. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    رند عالم سوز را با مصلحت بینی چکار کار ملک است آنکه تدبیر و تامل بایدش
  19. *زهره*

    سلام اوغلان خوبی؟ چند روزیه که ازت بی‌خبرم چه خبرا؟

    سلام اوغلان خوبی؟ چند روزیه که ازت بی‌خبرم چه خبرا؟
  20. *زهره*

    كوي دوست

    امشب در يك خواب عجيب رو بهسمت كلمات باز خواهد شد باد چيزي خواهد گفت سيب خواهد افتاد روي اوصاف زمين خواهد غلتيد تا حضور وطن غايب شب خواهد رفت سقف يك وهم فرو خواهد ريخت چشم هوش محزون نباتي را خواهدديد پيچكي دور تماشاي خدا خواهد...
بالا