نتایح جستجو

  1. eksir

    شعر نو

    پاسها از شب گذشته است. میهمانان جای را کرده اند خالی. دیرگاهی است میزبان در خانه اش تنها نشسته. در نی آجین جای خود بر ساحل متروک میسوزد اجاق او اوست مانده.اوست خسته. مانده زندانی به لبهایش بس فراوان حرفها اما با نوای نای خود در این شب تاریک پیوسته چون سراغ از هیچ زندانی نمی گیرند میزبان در خانه...
  2. eksir

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    من آن درخت زمستانی، بر آستان بهارانم که جز به طعنه نمی‌خندد،‌ شکوفه بر تن عریانم ز نوشخند سحرگاهان،‌ خبر چگونه توانم داشت منی که در شب بی‌پایان، گواه گریه‌ی بارانم شکوه سبز بهاران را،‌ برین کرانه نخواهم دید که رنگ زرد خزان دارد، همیشه خاطر ویرانم چنان ز خشم خداوندی،‌ سرای کودکی‌ام لرزید که...
  3. eksir

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    گفتم از مساله‌ی عشق نویسم شرحی هم ز کف‌نامه و هم خامه ز تحریر افتاد
  4. eksir

    رباعی و دو بیتی

    دردم از یار است و درمان نیز هـــم دل فدای او شد و جان نیز هم اینکه می گویند آن خوشتر ز حسن یار ما این دارد و آن نیــــز هـــم
  5. eksir

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    گفتم از دست غمت سر به جهان دربنهم نتوانم که به هر جا بروم در نظری
  6. eksir

    غزل و قصیده

    تا توانی هیچ درمانم مکن هیچ گونه چاره‌ی جانم مکن رنج من می‌بین و فریادم مرس درد من می‌بین و درمانم مکن جز به دشنام و جفا نامم مبر جز به درد و غصه فرمانم مکن گر نخواهی کشتنم از تیغ غم مبتلای درد هجرانم مکن ور بر آن عزمی که ریزی خون من جز به تیغ خویش قربانم مکن از من مسکین به هر جرمی مرنج پس...
  7. eksir

    ♡... مـــادر... ♡

    حس مادر قد دنياست به بلنداي شب يلداست حس مادر مثل چشمه ست به بزرگي يه درياست حس مادر يه طلوع يه طلوع واسه خوبي حس مادر يه فروغه توي اين نا اميدي حس مادر چه قشنگه مثل باروناي نم نم مثل بوسه ي ستاره روي آسمون قلبم
  8. eksir

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد عالم از ناله عشاق مبادا خالی که خوش آهنگ و فرح بخش هوایی دارد
  9. eksir

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    از آنرو هـست یاران را صفـاها با مِـی لعـلش که غیر از راستی نقشی در آن جوهر نمیگیرد
  10. eksir

    // ... به نفر بعدیتون یک شعر هدیه بدین ...\\

    سرشک گوشه گیران را چو دَریابند دُریابند رُخ مهر از سحرخیزان نگردانند اگر دانند
  11. eksir

    دلم جواب بلي مي دهد صلاي ترا صلا بزن که بجان مي خرم بلاي ترا به زلف گوکه ازل تا ابد کشاکش...

    دلم جواب بلي مي دهد صلاي ترا صلا بزن که بجان مي خرم بلاي ترا به زلف گوکه ازل تا ابد کشاکش تست نه ابتداي تو ديدم نه انتهاي ترا تو از دريچه دل مي روي و مي آيي ولي نمي شنود کس صداي پاي ترا خوشا طلاق تن و دلکشا تلاقي روح که داده با دل من وعده لقاي ترا هواي سير گل و ساز بلبلم دادي...
  12. eksir

    وصف گل

    در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم عاشق نمی‌شوی که ببینی چه می‌کشم با عقل آب عشق به یک جو نمی‌رود بیچاره من که ساخته از آب و آتشم
  13. eksir

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    هر جا نوای زمزمه ی تار بشنوی ای آرزو بنال وُ بگو داستان کیست
  14. eksir

    شعر نو

    کسی خواهد آمد به این بیندیش ! هیچ پیامی ، آخرین پیام نیست و هیچ عابری آخرین عابر . کسی مانده است که خواهد آمد. باور کن ! کسی که امکان آمدن را زنده نگه می دارد. بنشین به انتظار !
  15. eksir

    تک بیتی های ناب وپرمعنا

    آدمی در عالم خاکی نمی آید بدست عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی
  16. eksir

    تک بیتی های ناب وپرمعنا

    گــرچــه از آتش دل چون خم می در جوشــم مهر بر لب زده ،خون می خورم و خاموشــم
  17. eksir

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    ببین که می کشد دلم همیشه انتظار تو و آه می کشم تو را ، خوشا دمی کنار تو ببین چگونه لحظه ها سیاه و سرد و بی صدا عبور می کنند و من همیشه بی قرار تو شبی به خواب دیدمت ، الهه ی سعادتم که من نشسته ام چه خوش به زیر سایه سار تو سروده ام دو شعر ، شعری از بلور و نور یکی در انتظار تو ، یکی به افتخار تو
  18. eksir

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    در گلو می شکند ناله ام از رقت دل قصه ها هست ولی طاقت ابرازم نیست ساز هم با نفس گرم تو آوازی داشت بی تو دیگر سر ساز و دل آوازم نیست
  19. eksir

    رباعی و دو بیتی

    دل زودباورم را به کرشمه ای ربودی چو نیاز ما فزون شد تو به ناز خود فزودی به هم الفتی گرفتیم ولی رمیدی از ما من و دل همان که بودیم و تو آن نه ای که بودی!
  20. eksir

    غزل و قصیده

    من اگر دست زنانم نه من از دست زنانم نه از اینم نه از آنم من از آن شهر کلانم نه پی زمر و قمارم نه پی خمر و عقارم نه خمیرم نه خمارم نه چنینم نه چنانم من اگر مست و خرابم نه چو تو مست شرابم نه ز خاکم نه ز آبم نه از این اهل زمانم خرد پوره آدم چه خبر دارد از این دم که من از جمله عالم به دو صد...
بالا