نتایح جستجو

  1. eksir

    ميشود پرده چشمم پر كاهي گاهي ديده ام هر دو جهان را به نگاهي گاهي جاده عشق بسي دورودراز است ولي...

    ميشود پرده چشمم پر كاهي گاهي ديده ام هر دو جهان را به نگاهي گاهي جاده عشق بسي دورودراز است ولي طي شود جاده صد ساله به آهي گاهي در طلب كوش و مده دامن اميد زدست دولتي هست كه يابي سر راهي گاهي
  2. eksir

    [IMG]

    [IMG]
  3. eksir

    [IMG]

    [IMG]
  4. eksir

    غزل و قصیده

    ای عشق همه بهانه از توست من خامش‌ام این ترانه از توست آن بانگِ بلندِ صبح‌گاهی وین زمزمه‌ی شبانه از توست من اندهِ خویش را ندانم این گریه‌ی بی بهانه از توست ای آتشِ جانِ پاک‌بازان در خرمن من زبانه از توست افسون شده‌ی تو را زبان نیست ور هست همه فسانه از توست کشتیِّ مرا چه بیم...
  5. eksir

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    گفتمش دل ميخري پرسيد چند ؟ گفتمش دل مال تو تنها بخند خنده كردو دل زدستانم ربود تا به خود باز آمدم او رفته بود دل زدستش روي خاك افتاده بود جاي پايش روي دل جا مانده بود
  6. eksir

    زندگي صحنه ي يکتاي هنرمندي ماست هر کسي نغمه ي خود خواند و از صحنه رود صحنه ديرنده به جاست خرم...

    زندگي صحنه ي يکتاي هنرمندي ماست هر کسي نغمه ي خود خواند و از صحنه رود صحنه ديرنده به جاست خرم آن نغمه که مردم بسپارند به ياد.
  7. eksir

    کف بینی و خط ازدواج

    اگر به كف بيني علاقه داشته باشيد لابد خطوط مربوط به ازدواج را هم در كف دست مي شناسيد. اين خطوط كه در تصوير فوق به رنگ قرمز نمايش داده شده اند، خطوطي افقي هستند كه در مرز ميان كف و پشت دست، بين انگشت كوچك تا خط قلب( خط مشكي ممتدي كه در پايين خطوط قرمز و موازي با آنها مي بينيد) قرار دارند. تعداد...
  8. eksir

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    آنکه سودا زده چشم تو بوده است منم و آنکه از هر مژه صد چشمه گشوده است منم آن ز ره مانده سرگشته که ناسازی بخت ره برسر منزل وصلش ننموده است منم آنکه پیش لب شیرین تو ای چشمه نوش آفرین گفته و دشنام شنوده است منم آنکه خواب خوشم از دیده ربوده است تویی و آنکه یک بوسه از آن لب ربوده است منم ای که از...
  9. eksir

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    به مرگ چاره نجستم که در جهان مانم به عشق زنده شدم تا که جاودان مانم چو مردم از تن و جان وارهاندم از زندان به عشق زنده شوم جاودان به جان مانم
  10. eksir

    داستان هاي كوتاه

    روزی مریدی از استادش پرسید: - «چه طور شد که مرشد عرفان شدید؟» استاد در پاسخ گفت: - «همه ی ما می دانیم در زندگی چه باید بکنیم. اما هیچ وقت این موضوع را نمی پذیریم. برای درک این واقعیت مجبور شدم وضعیت عجیبی را از سر بگذرانم. یک روز کنار خیابان نشسته بودم و فکر می کردم چه کنم. مردی از راه رسید و...
  11. eksir

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    نازار دلی را که تو جانش باشی معشوقه ی پیدا و نهانش باشی زان می ترسم که از دل آزردن ِ تو دل خون شود و تو در میانش باشی !
  12. eksir

    شعر نو

    پرهیز می‌کنم از نشاندن نامم روی دنباله‌های نام‌ها روی نامه‌های دنباله‌دار پرهیز می‌کنم از هوای نشستن روی صندلی کنار تنهایی شما و از هراس نشستن مدام از کنارتان عبور می‌کنم ...
  13. eksir

    رباعی و دو بیتی

    نگاهم میل طغیان دارد ا مشب گلویم بغض باران دارد امشب برای خلوت خود همزبانی دل من چشم گریان دارد امشب
  14. eksir

    رباعی و دو بیتی

    خداوندا مرا از لطف دریاب دگر با من نمانده طاقت و تاب به بیداری چه محرومم ز وصلش میسر كن به من رویش تو در خواب
  15. eksir

    رباعی و دو بیتی

    گويند که هم صحبتی حور خوش است هجران و وصال و عشق پر شور خوش است اما من از عشق و وصل تو فهميدم ((آواز دهل شنيدن از دور خوش است))
  16. eksir

    رباعی و دو بیتی

    جوال سيم و زر مى‏خواهم امشب‏ كليد قفل و در مى‏خواهم امشب‏ دلم تنگه براى كوه و صحرا خدايا بال و پر مى‏خواهم امشب‏
  17. eksir

    غزل و قصیده

    همه را بیازمودم ز تو خوشترم نیامد چو فروشدم به دریا چو تو گوهرم نیامد سر خنب ها گشادم ز هزار خم چشیدم چو شراب سرکش تو به لب و سرم نیامد چه عجب که در دل من گل و یاسمن بخندد که سمن بری لطیفی چو تو در برم نیامد ز پیت مراد خود را دو سه روز ترک کردم چه مراد ماند زان پس که میسرم نیامد دو سه روز شاهیت...
  18. eksir

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    همه را بیازمودم ز تو خوشترم نیامد چو فروشدم به دریا چو تو گوهرم نیامد
  19. eksir

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    مردان خدا پرده ي پندار دريدند يعني همه جا غير خدا يار نديدند هر دست که دادند همان دست گرفتند هر نکته که گفتند همان نکته شنيدند يک طايفه را بهر مکافات سرشتند يک سلسله را بهر ملاقات گزيدند جمعي به در پير خرابات خرابند قومي به بر شيخ مناجات مريدند يک فرقه به عشرت در کاشانه گشادند يک زمره به...
  20. eksir

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    مردان خدا پرده ي پندار دريدند يعني همه جا غير خدا يار نديدند هر دست که دادند همان دست گرفتند هر نکته که گفتند همان نکته شنيدند
بالا