نتایح جستجو

مهربون تا روزي دگر بدرود ......استفاده كردم از شعرهاي زيبايي كه ارسال نموديد.....شاد باشي

عليك سلام گلم ...دشمنتون شرمنده منم از شما سپاس گزارم به خاطر حضورتان

ان دوست كه از او اين همه لاف زديم در بي خبري ،به قله ي قاف زديم حالا كه رسيديم و نديديم از او يك مرهم باري چه كنيم كه سينه ا ي چاك زديم...... ....................

شرح هجران با كه گويم ،خدايا مددي از فراقش با كه گويم ، خدايا مددي اين دل سوخته را كهنه دوايي هم نيست سوختم ، سوختن را با كه گويم،خدايا مددي........ .............. ............

روح من در گرو زمزمه‌ای شیرینست من دگر نیستم, ای خواب برو, حلقه مزن این سكوتی كه تو را می‌طلبد نیست عمیق وه كه غافل شده‌ای از دل غوغائی من

دانه اي را كه دل موري از ان شاد شود خوشي اش روز جزا تاج سليمان باشد

دشمنت شرمنده رفيق ........شاد باشي

دشمنت شرمنده رفيق ........شاد باشي

اگر شراب خوری جرعه‌ای فشان بر خاک از آن گناه که نفعی رسد به غیر چه باک برو به هر چه تو داری بخور دریغ مخور که بی‌دریغ زند روزگار تیغ هلاک

حافظ به ادب باش که واخواست نباشد گر شاه پيامی به غلامی نفرستاد

يار مفروش به دنيا که بسی سود نکرد آن که يوسف به زر ناسره بفروخته بود

همی گویم و گفته‌ام بارها / بود کیش من مهر دلدارها پرستش به مستی‌ست در کیش مهر/ برونند زین جرگه هشیارها به شادی و آسایش و خواب و خور/ ندارند کاری دل‌افگارها بجز اشک چشم و بجز داغ دل/ نباشد به دست گرفتارها کشیدند در کوی دلدادگان/ میان دل و کام دیوارها چه فرهادها مرده در کوه‌ها/ چه حلاج‌ها...

فكر كنم ميشه چوخ ايسترم...البته من اذري نيستم

برای پیدا کردن مقصر کمی دیر شده است ...شاید تقصیر تو نبود گنجشگهایند که ساده می میرند در بازی با سنگها ...!

یک شب آتش در نیستانی فتاد سوخت چون عشقی که بر جانی فتاد شعله تا سرگرم کار خویش شد هر نیی شمع مزار خویش شد نی به آتش گفت: کین آشوب چیست؟ مر تو را زین سوختن مطلوب چیست؟ گفت: آتش بی سبب نفروختم دعوی بی معنیت را سوختم زانکه می گفتی نیم با صد نمود همچنان در بند خود بودی که بود با چنین دعوی چرا ای کم...

حديث دوست نگويم مگر به حضرت دوست که آشنا سخن آشنا نگه دارد دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای فرشته‌ات به دو دست دعا نگه دارد

در ره منزل ليلي كه خطرهاست به جان شرط اول قدم آن است كه مجنون باشي

ان قصر كه جمشيد در او جام گرفت اهو بچه كرد و روبه ارام گرفت بهرام كه گور ميگرفتي همه عمر ديدي كه چگونه گور بهرام گرفت

با سلام و عرض ادب مهربون خيلي دوست داشتم امروز همراهت ميشدم اما چه كنم فرصتي ندارم تا دگر روز بدرود......شاد باشي

زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا چه نغزست و چه خوبست و چه زیباست خدایا چه گرمیم چه گرمیم از این عشق چو خورشید چه پنهان و چه پنهان و چه پیداست خدایا