نتایح جستجو

  1. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    دوست می‌دارم من این نالیدن دلسوز را تا به هر نوعی که باشد بگذرانم روز را
  2. *زهره*

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    زرد و نيلي و بنفش سبز و آبي و کبود با بنفشه ها نشسته ام سالهاي سال صيحهاي زود در کنار چشمه سحر سر نهاده روي شانه هاي يکدگر گيسوان خيس شان به دست باد چهره ها نهفته در پناه سايه هاي شرم رنگ ها شکفته در...
  3. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    تیغ قهر ار تو زنی قوت روحم گردد جام زهر ار تو دهی قوت روانم باشد
  4. *زهره*

    شعر نو

    ماهي هميشه تشنه ام در زلال لطف بيکران تو مي برد مرا به هر کجا که ميل اوست موج ديدگان مهربان تو زير بال مرغکان خنده ها ت زير آفتاب داغ بوسه هات اي زلال پاک جرعه جرعه جرعه مي کشم ترا به کام خويش تا...
  5. *زهره*

    ماهي هميشه تشنه ام در زلال لطف بيکران تو مي برد مرا به هر کجا...

    ماهي هميشه تشنه ام در زلال لطف بيکران تو مي برد مرا به هر کجا که ميل اوست موج ديدگان مهربان تو زير بال مرغکان خنده ها ت زير آفتاب داغ بوسه هات اي زلال پاک جرعه جرعه جرعه مي کشم ترا به کام خويش تا...
  6. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    نگارخانه چینی که وصف می‌گویند نه ممکنست که مثل نگار ما باشد
  7. *زهره*

    شعر نو

    فریدون مشیری فریدون مشیری پاي ديوار بلند کاج ها در پناه ز آفتاب گرم دشت آهوي چشمان او در سبزه زار چشممن مي گشت سبزه زاري بود و رازي داشت تا دياري چشم انداز بازي داشت بيرگ برگش قصه عشق و نيازي داشت تاک خشک...
  8. *زهره*

    اندر حکایات باشگاه مهندسان

    مهران را پرسیدند که در گریختن از زهره چند حیله دانی؟ گفت از صد فزون باشد اما نیکو تر از همه اینست که من و او را با یکدیگر اتفاق دیدار نیفتد
  9. *زهره*

    کوچه های تنهایی

    مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا گر تو شکیب داری طاقت نماند ما را باری به چشم احسان در حال ما نظر کن کز خوان پادشاهان راحت بود گدا را سلطان که خشم گیرد بر بندگان حضرت حکمش رسد ولیکن حدی بود جفا را من بی تو زندگانی خود را نمی‌پسندم کاسایشی نباشد بی دوستان بقا را چون تشنه...
  10. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    نه ملک پادشا را در چشم خوبرویان وقعیست ای برادر نه زهد پارسا را
  11. *زهره*

    داستان هاي كوتاه

    * خرمي محسن * چهار پک و يک داستان عاشقانه * خرمي محسن * چهار پک و يک داستان عاشقانه پک اول را که ميزنم احساس ميکنم دود توي معده ام جمع شده و دارد هضم ميشود.دماغم هم پر دود است .پُک دوم را ميزنم , تنم کمي داغ ميشود.دود را کمي بيشتر نگه ميدارم تا گيرايي اش زيادتر شود.حالا اثر دود و...
  12. *زهره*

    شعر انگلیسی

    Easter by Edmund Spenser Easter by Edmund Spenser Easter MOST glorious Lord of Lyfe! that, on this day, Didst make Thy triumph over death and sin; And, having harrowd hell, didst bring away Captivity thence captive, us to win: This joyous day, deare Lord, with joy begin; And grant...
  13. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    یا رب تو آشنا را مهلت ده و سلامت چندان که بازبیند دیدار آشنا را
  14. *زهره*

    ?What is this

    encyclopedia or dictionary
  15. *زهره*

    شعر نو

    در پيش چشم خسته من دفتري گشود کز سال هاي پيش چندين هزار ژس در آن يادگار بود تصوير رنگ مرده از ياد رفته ها رخسار خاک خورده در خاک خفته ها چشمان بي تفاوت شان چشمه ملال لبهاي بي تبسم شان قصه زوال بگسسته...
  16. *زهره*

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    کس نیست که غم از دل ما داند برد یا چارهٔ کار عشق بتواند برد گفتم که به شوخی ببرد دست از ما زین دست که او پیاده می‌داند برد
  17. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    وین نغمه‌ی محبت از من و تو بماند تا در زمانه باقی‌ست آواز باد و باران
  18. *زهره*

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    زنداني ديار شب جاودانيم ک روز از دريچه زندان من بتاب مي خواستم به دامن اين دشت چون درخت بي وحشت از تبر در دامن نسيم سحر غنچه واکنم با دست هاي پر شده تا آسمان پاک خورزشيد و خاک و آب و هوا را دعا کنم گنجشک ها...
  19. *زهره*

    فراق یار

    روی کار دیگران و پشت کار من یکی است روز و شب در دیدهٔ شب‌زنده‌دار من یکی است سنگ راه من نگردد سختی راه طلب کوه و صحرا پیش سیل بیقرار من یکی است نیست چون گل جوش من موقوف جوش نوبهار خون منصورم، خزان و نوبهار من یکی است گر چه در ظاهر عنان اختیارم داده‌اند حیرتی دارم که جبر و...
  20. *زهره*

    رباعی و دو بیتی

    روی تو به فال دارم ای حور نژاد زیرا که بدو بوسه همی نتوان داد فرخنده کسی که فال گیرد ز رخت تا لاجرم از محنت و غم باشد شاد
بالا