نتایح جستجو

  1. kamal_n13

    شعر نو

    دریا کنار از صدف های تهی پوشیده است جویندگان مروارید ، به کرانه های دیگر رفته اند پوچی جست و جو بر ماسه ها نقش است صدا نیست. دریا ـ پریان مدهوشند. آب از نفس افتاده است لحظه ی من در راه است. و امشب ـ بشنوید از من ـ امشب ، آب اسطوره ای را به خاک ارمغان خواهد کرد امشب ، سری از تیرگی انتظار بدر...
  2. kamal_n13

    شعر نو

    رویا زدگی شکست : پهنه به سایه فرو بود زمان پر پر می شد از باغ دیرین ، عطری به چشم تو می نشست کنار مکان بودیم. شبنم سپیده همی بارید کاسه ی فضا شکست. در سایه ـ باران گریستم ، و از چشمه ی غم برآمدم آلایش روانم رفته بود. جهان دیگر شده بود در شادی لرزیدم ، و آن سو را به درودی لرزاندم لبخند درسایه...
  3. kamal_n13

    شعر نو

    هرگز عاقل نشو! همیشه دیوانه بمان. مبادا بزرگ شوی کودک بمان! در اندوه پایانی عشق توفان باش و اینگونه بمان! مثل ذرات غبار در هوا پراکنده شو! مرگ عیب جویی می کند با این همه عاشق باش وقتی می میری...
  4. kamal_n13

    شعر نو

    تنها به تماشای چه ای ؟ بالا ، گل یک روزه ی نور. پایین ، تاریکی باد. بیهوده مپای ،شب از شاخه نخواهد ریخت ، و دریچه ی خدا روشن نیست. از برگ سپهر ، شبنم ستارگان خواهد پرید. تو خواهی ماند ، و هراس بزرگ. ستون نگاه ، و پیچک غم. بیهوده مپای. برخیز، که وهم گلی ، زیمن را شب کرد. راهی شو ، که گردش ماهی ،...
  5. kamal_n13

    شعر نو

    دانی که چرا چوب شود قسمتش آتش؟ بی حرمتیش بر لب و دندان حسین است . دانی که چرا آب فرات است گل آلود؟ شرمندگی اش از لب عطشان حسین است. دانی که چرا خانه حق گشته سیه پوش؟ زیراکه خدا نیز عزادار حسین است.
  6. kamal_n13

    شعر نو

    دیشب ، لب رود ، شیطان زمزمه داشت. شب بود و چراغک بود. شیطان ، تنها ، تک بود. باد آمده بود ، باران زده بود: شب تر، گلهای پرپر. بویی نه براه. ناگاه آیینه ی رود ، نقش غمی بنمود : شیطان لب آب. خاک سیا در خواب. زمزمه ای می مرد. بادی می رفت ، رازی می برد.
  7. kamal_n13

    شعر نو

    تاریکی ، پیچک وار ، به چپرها پیچید ، به حناها ، افراها. و هنوز ، ما در کشت ، در کف داس. ما ماندیم ، تا رشته ی شب از گرد چپرها وا شد ، فردا شد. روز آمد و رفت. تاریکی ، پیچک وار ، به چپر ها پیچید ، به حناها افراها. و هنوز ، یک خوشه کشت ، در خور چیدن نه ، یاد رسیدن نه. و هزاران روز ، و...
  8. kamal_n13

    شعر نو

    نمی دونم دوستت دارم هنوزم یا اینکه نه الکی پات می سوزم نمی دونم تو هم به فکرم هستی یا اینکه نه به روم چشاتو بستی فقط می خوای دلو هوایی کنی چند روزی با هوس صفایی کنی نمی دونی چه ها کشیدم از تو تا آخرش شکوندم این طلسمو نمی دونی میشه نفس کشیدن بدون تو به انتها رسیدن حالا که تو...
  9. kamal_n13

    شعر نو

    تو را نگاه می کنم خورشید چند برابر می شود و روز را روشن می کند! بیدار شو با قلب و سر رنگین خود بد شگونی شب را بگیر تو را نگاه می کنم و همه چیز عریان می شود زورق ها در آب های کم عمقند... خلاصه کنم:دریا بی عشق سرد است! جهان این گونه آغاز می شود: موج ها گهواره ی آسمان را می جنبانند (تو در میان...
  10. kamal_n13

    شعر نو

    ای دیر به دست آمده بس زود برفتــی آتش زدی اندر من و چون دود برفتی چون آرزوی تنــــــگدلان دیر رسیدی چون دوستی سنـــــگدلان زود برفتی زان پیش که در باغ وصال تو دل من از داغ فــــــــراق تو بر آسود برفتی ناگشته من از...
  11. kamal_n13

    شعر نو

    ترا افسون چشمانم ز ره برده ست و می دانم چرا بیهوده می گویی دل چون آهنی دارم نمیدانی نمیدانی که من جز چشم افسونگر در این جام لبانم باده مرد افکنی دارم چرا بیهوده می کوشی که بگریزی ز آغوشم از این سوزنده تر هرگز نخواهی یافت آغوشی نمیترسی نمیترسی نمیترسی که بنویسند نامت را به سنگ...
  12. kamal_n13

    شعر نو

    سایه شدم ، و صدا کردم: کو مرز پریدن ها ، دیدن ها ؟ کو اوج « نه من » ، دره ی « او »؟ و ندا آمد : لب بسته بپو. مرغی رفت ، تنها بود ، پر شد جام شگفت. و ندا آمد : بر تو گوارا باد ، تنهایی تنها باد! دستم در کوه سحر « او » می چید ، « او » می چید. و ندا آمد: و هجومی از خورشید. از صخره شدم بالا...
  13. kamal_n13

    شعر نو

    زندگی زیباست زندگی اتش کده دیرینه پا برجاست گر بیافروزیش رقص شعله هایش از دور پیداست ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست
  14. kamal_n13

    شعر نو

    حسرت داشتن تو مثل اون وقتا هنوز دلم برات لك مي زنه حسرت داشتن تو ، پير شده ، عينك مي زنه صورتم سرخ شده بود ، اما حالا كبود شده جدايي يه عمر داره توي اون چك مي زنه اوني كه من نمي خواستمش ولي منو مي خواست منو مي بينه يه وقت ، دوباره چشمك مي زنه يادته مشروط دوست داشتن تو شدم يه عمر ؟ هنوزم...
  15. kamal_n13

    شعر نو

    بیاامشب به من محرم شوای اشک بیاامشب توهم باغم شوای اشک بیا بنگر دلم تنها شده باز بیا قلب مراهمدم شو ای اشک من ان گلبوته خشک کویری بیابرروی من شبنم شوای اشک رهاکن میل ماندن دردو چشمم توجاری بررخ زردم شوای اشک بیا ارام من در بیقراری تسلی بخش من هردم شوای اشک بیابغض سکوت سینه بشکن به چشم...
  16. kamal_n13

    شعر نو

    نه از بارون یه پیغام و نه از دریا خبر دارم فقط چشمای تر دارم ، فقط چشمای تر دارم اگه بودی نمی مردم ، من از حالم خبر دارم اگه بودی نمی مردم ، من از حالم خبر دارم تو از حالم نپرسیدی ، تو می دیدی ، نمی دیدی ، نمی دیدی ، نمی دیدی به جرم عاشقت بودن ، شبای بی سحر دارم ، شبای بی سحر دارم دلم خون شد ،...
  17. kamal_n13

    شعر نو

    آبجي! قد ِ يه نخود چشمات ُ بنداز به دلم! بي تو من عينهو مثل ِ يه سِجلدِ باطلم! به چراغ ِ گـُذرِ مستاي نصفه شب قسم، که کـُتک خورده ي اين زمونه ي هلاهلم! بازو ر ُ نيگا نکن ما بِه ِ تيم! آبجي خانوم! کفترام فقط به عشق ِ تو مي شينن روي بوم! بومتون لب به لب ش با بوم ِ ما، خودت بگو،...
  18. kamal_n13

    شعر نو

    بازم به سر زد امشب ای گل هوای رویت پایی نمی دهد تا پر وا کنم به سویت گیرم قفس شکستم وز دام و دانه جستم کو بال آن خود را باز افکنم به کویت تا کی چو شمع گریم ای درین شب تار چون صبح نوشخندی تا جان دهم به بویت از حسرتم بموید چنگ شکسته ی دل چون باد نو بهاری چنگی زند به مویت ای...
  19. kamal_n13

    شعر نو

    ز پرده گر بدر اید نگار پرده نشینم چون اشک از نظر افتد نگارخانه ی چینم بسازم از سر زلف تو چون نسیم به بویی گرم ز دست نیابد که گل ز باغ تو چینم مرو به ناز جوانی گره فکنده بر ابرو که پیر عشقم و زلف تو داده چین به جبینم ز جان نداشت دلم طاقت جدایی و از اشک کشید پرده به چشمم که رفتن تو...
  20. kamal_n13

    شعر نو

    بی تو ای جان جهان ، جان و جهانی گو مباش چون رخ جانانه نتوان دید جانی گو مباش همنشین جان من مهر جهان افروز توست گر ز جان مهر تو برخیزد جهانی گو مباش یک دم وصلت ز عمر جاودانم خوش تر است بر وصال دوست عمر جاودانی گو مباش در هوای گلشن او پر گشا ای مرغ جان طایر خلد آشیانی خکدانی گو...
بالا