نتایح جستجو

  1. *زهره*

    داستان هاي كوتاه

    # بنفشه حجازي # ديگ به سر # بنفشه حجازي # ديگ به سر ده روز بود که هر چه مي خورد بالا مي آورد . از بوي آشپزخانه بدش مي آمد. بوي گوشت در حال پختن و پياز دلش را دم حلقش مي کشيد . چکار بايد مي کرد ؟ جرات گفتن وضع و حالش را به خانم نداشت . پدرش را در مي آورد ، او را با سيخ کباب مي زد و حتما با...
  2. *زهره*

    رباعی و دو بیتی

    حافظ حافظ گفتی که تو را شوم مدار اندیشه دل خوش کن و بر صبر گمار اندیشه کو صبر و چه دل، کنچه دلش می‌خوانند یک قطرهٔ خون است و هزار اندیشه
  3. *زهره*

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    غلام نرگس مست تو تاجدارانند خراب باده لعل تو هوشیارانند تو را صبا و مرا آب دیده شد غماز و گر نه عاشق و معشوق رازدارانند ز زیر زلف دوتا چون گذر کنی بنگر که از یمین و یسارت چه سوگوارانند گذار کن چو صبا بر بنفشه زار و ببین که از تطاول زلفت چه بی‌قرارانند نصیب ماست بهشت...
  4. *زهره*

    كوي دوست

    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند به فتراک جفا دل‌ها چو بربندند بربندند ز زلف عنبرین جان‌ها چو بگشایند بفشانند به عمری یک نفس با ما چو بنشینند برخیزند نهال شوق در خاطر چو برخیزند بنشانند سرشک گوشه گیران را چو دریابند در یابند رخ...
  5. *زهره*

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    در نظربازی ما بی‌خبران حیرانند من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی عشق داند که در این دایره سرگردانند جلوه گاه رخ او دیده من تنها نیست ماه و خورشید همین آینه می‌گردانند عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدا ما همه بنده و این قوم خداوندانند...
  6. *زهره*

    غزل و قصیده

    سرو چمان من چرا میل چمن نمی‌کند همدم گل نمی‌شود یاد سمن نمی‌کند دی گله‌ای ز طره‌اش کردم و از سر فسوس گفت که این سیاه کج گوش به من نمی‌کند تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او زان سفر دراز خود عزم وطن نمی‌کند پیش کمان ابرویش لابه همی‌کنم ولی گوش کشیده است از آن گوش به من...
  7. *زهره*

    فراق یار

    آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند بر جای بدکاری چو من یک دم نکوکاری کند اول به بانگ نای و نی آرد به دل پیغام وی وان گه به یک پیمانه می با من وفاداری کند دلبر که جان فرسود از او کام دلم نگشود از او نومید نتوان بود از او باشد که دلداری کند گفتم گره نگشوده‌ام زان طره تا من...
  8. *زهره*

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    کلک مشکین تو روزی که ز ما یاد کند ببرد اجر دو صد بنده که آزاد کند قاصد منزل سلمی که سلامت بادش چه شود گر به سلامی دل ما شاد کند امتحان کن که بسی گنج مرادت بدهند گر خرابی چو مرا لطف تو آباد کند یا رب اندر دل آن خسرو شیرین انداز که به رحمت گذری بر سر فرهاد کند شاه را به...
  9. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    یا رب اندر دل آن خسرو شیرین انداز که به رحمت گذری بر سر فرهاد کند
  10. *زهره*

    مرسی لطف داری [IMG]

    مرسی لطف داری [IMG]
  11. *زهره*

    [IMG]

    [IMG]
  12. *زهره*

    ببخشید من امروز تشکر ندارم [IMG]

    ببخشید من امروز تشکر ندارم [IMG]
  13. *زهره*

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    خوشست درد که باشد امید درمانش دراز نیست بیابان که هست پایانش نه شرط عشق بود با کمان ابروی دوست که جان سپر نکنی پیش تیربارانش عدیم را که تمنای بوستان باشد ضرورتست تحمل ز بوستانبانش وصال جان جهان یافتن حرامش باد که التفات بود بر جهان و بر جانش ز کعبه روی نشاید به...
  14. *زهره*

    مدیرمون هم که دیگه تحویل نمی‌گیره آی آمان آمان

    مدیرمون هم که دیگه تحویل نمی‌گیره آی آمان آمان
  15. *زهره*

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    هر که سودای تو دارد چه غم از هر که جهانش نگران تو چه اندیشه و بیم از دگرانش آن پی مهر تو گیرد که نگیرد پی خویشش وان سر وصل تو دارد که ندارد غم جانش هر که از یار تحمل نکند یار مگویش وان که در عشق ملامت نکشد مرد مخوانش چون دل از دست به درشد مثل کره توسن نتوان بازگرفتن به همه...
  16. *زهره*

    غزل و قصیده

    رفتی و نمی‌شوی فراموش می‌آیی و می‌روم من از هوش سحرست کمان ابروانت پیوسته کشیده تا بناگوش پایت بگذار تا ببوسم چون دست نمی‌رسد به آغوش جور از قبلت مقام عدلست نیش سخنت مقابل نوش بی‌کار بود که در بهاران گویند به عندلیب مخروش دوش آن غم دل که می‌نهفتم باد سحرش...
  17. *زهره*

    رباعی و دو بیتی

    سعدی سعدی سودای تو از سرم به در می‌نرود نقشت ز برابر نظر می‌نرود افسوس که در پای تو ای سرو روان سر می‌رود و بی‌تو به سر می‌نرود
  18. *زهره*

    سلاااام چطوری مهران؟ چه خبرا؟

    سلاااام چطوری مهران؟ چه خبرا؟
  19. *زهره*

    Letter Writing

    Sample Invitation Letter (Personal)
  20. *زهره*

    fiction and short story

    An Affair of State BY GUY DE MAUPASSANT An Affair of State BY GUY DE MAUPASSANT The door opened slightly; the hand of a man received the message, and the girl returned, blushing and ready to weep from being stared at. The doctor demanded with stirring voice: "A little silence, if you...
بالا