نتایح جستجو

  1. *نيروانا*

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    ما کار و دکان و بیشه را سوخته ایم شعر و غزل و دوبیتی آموخته ایم در عشق که او جان و دل و دیده ماست جان و دل و دیده هر دو را سوخته ایم.
  2. *نيروانا*

    مشاعرۀ سنّتی

    در عشق توام نصیحت و پند چه سود زهراب چشیده ام مرا قند چه سود گویند مرا که بند بر پاش نهید دیوانه دل است پای بر بند چه سود
  3. *نيروانا*

    مشاعرۀ سنّتی

    توای پــری کجایی؟ که رخ نمی‌نمایی از آن بهشت پنهـان دری نمی‌گشایی
  4. *نيروانا*

    مشاعرۀ سنّتی

    یک دل و این همه آشوب و غم و درد عماد کاشکی مادر ایام نمیزاد مرا شب به خير
  5. *نيروانا*

    سلام...كجا رفتي يهو؟

    سلام...كجا رفتي يهو؟
  6. *نيروانا*

    مشاعرۀ سنّتی

    من و تو قصه ی یک کهنه کتابیم . مگه نه؟ یه سوالیم ، یه سوال بی جوابیم . مگه نه؟ یه روزی قصه ی پرغصه ی ما تموم میشه آخرش نقطه ی پایان کتابیم . مگه نه؟
  7. *نيروانا*

    مشاعرۀ سنّتی

    اینك، تو رفته ای و من از راه های دور می بینمت به بستر خود برده ای پناه! می بینمت - نخفته - بر آن پرنیان سرد می بینمت نهفته نگاه از نگاه ماه *** درمانده ای به ظلمت اندیشه های تلخ خواب از تو در گریز و تو از خواب در گریز یاد منت نشسته برابر - پریده رنگ - با خویشتن - به خلوت دل - می كنی ستیز
  8. *نيروانا*

    مشاعرۀ سنّتی

    نه از ترس خدا، از ترس این مردم به محرابم اگر مى شد همه محراب را میخانه مى کردم اگر مى شد به افسانه شبى رنگ حقیقت زد حقیقت را اگر مى شد شبى افسانه مى کردم چه مستى ها که هر شب در سر شوریده مى افتاد چه بازى ها که هر شب با دل دیوانه مى کردم یقین دارم سرانجام من از این خوبتر مى شد اگر از مرگ هم...
  9. *نيروانا*

    مشاعرۀ سنّتی

    رخ گر به خون شویم همی، آب از جگر جویم همی در حال خود گویم همی، یادی بود کارم ترا آب رخان من مبر، دل رفت و جان را درنگر تیمار کار من بخور، کز جان خریدارم ترا
  10. *نيروانا*

    مشاعرۀ سنّتی

    نه از مهر و نه از کین می نویسم نه از کفر و نه از دین می نویسم دلم خون است ، می دانی برادر دلم خون است ، از این می نویسم
  11. *نيروانا*

    مشاعرۀ سنّتی

    در لجنزار گل لاله نخواهد رویید در هوای عفن آواز پرستو به چه کارت آید ؟ فکر نان باید کرد
  12. *نيروانا*

    مشاعرۀ سنّتی

    یازلبت كنم طلب قیمت خون خویشتن یا به تو واگذارم این جسم به خون تپیده را
  13. *نيروانا*

    مشاعرۀ سنّتی

    یک جهان دل بین که از گیسوی او آویخته یک چمن گل بین که در پیراهنی افتاده است
  14. *نيروانا*

    مشاعرۀ سنّتی

    يادبادآنكه زما وقت سفريادنكرد به وداعي دل غمديده ما شاد نكرد
  15. *نيروانا*

    مشاعرۀ سنّتی

    تشكرام تموم شدن... در آن هوای دلگیر وقتی غروب می شد گویی بجای خورشید من زخم خورده بودم وقتی غروب می شد وقتی غروب می شد كاش آن غروب ها را از یاد برده بودم
  16. *نيروانا*

    مشاعرۀ سنّتی

    نه به آبی ها دل خواهم بست نه به دریا پریانی كه سر از آب بدر می آرند
  17. *نيروانا*

    مشاعرۀ سنّتی

    من ازين دلق مرقع به درآيم روزي تا همه خلق بدانند كه زناري هست
  18. *نيروانا*

    پیغام‌گیر حافظ رفته‌ام بیرون من از كاشانه‌ی خود غم مخور تا مگر بینم رخ جانانه‌ی خود غم مخور...

    پیغام‌گیر حافظ رفته‌ام بیرون من از كاشانه‌ی خود غم مخور تا مگر بینم رخ جانانه‌ی خود غم مخور بشنوی پاسخ ز حافظ گر كه بگذاری پیام زان زمان كو باز گردم خانه‌ی خود غم مخور پیغام‌گیر سعدی از آوای دل انگیز تو مستم نباشم خانه و شرمنده هستم به پیغام تو خواهم گفت پاسخ فلك گر فرصتی دادی به دستم...
  19. *نيروانا*

    ~ سرانجام انتظارها به پایان رسید! بهنام عزیز به دنیا اومد! ~

    :gol:تبريك ميگم........................ايشالله به همه آرزوهاتون برسين:gol::gol::gol:
بالا