شب شده و شیفته ای بی قرار
رفته پی دل به سر کوی یار
و آن بت عاشق کش عابد فریب
فارغ از این منتظر ناشکیب
آمده بنشسته لب پنجره
فتنه به پا کرده از این منظره
ماه بر او خیره و دلباخته
پیش جمالش سپر انداخته
ماه بر او خیره شده او به ماه
آه چه غوغاست در این دو نگاه
"م.ا.سایه"...