نتایح جستجو

  1. *زهره*

    سرش‌و بزنی تهش تو باشگاس تهش‌و بزنی سرش تو باشگاس مگه کار و زندگی نداری جاویدوووو

    سرش‌و بزنی تهش تو باشگاس تهش‌و بزنی سرش تو باشگاس مگه کار و زندگی نداری جاویدوووو
  2. *زهره*

    حــامد [IMG] متخصص فرآیندهای پالایشی آخرين فعاليت: 19 ساعت پيش

    حــامد [IMG] متخصص فرآیندهای پالایشی آخرين فعاليت: 19 ساعت پيش
  3. *زهره*

    [IMG]

    [IMG]
  4. *زهره*

    سلام توی هر تالار بالای تاپیکا یه گزینه هس New Thread روی این که کلیک کنی صفحه برات باز می‌شه...

    سلام توی هر تالار بالای تاپیکا یه گزینه هس New Thread روی این که کلیک کنی صفحه برات باز می‌شه عنوان تاپیک رو می‌نویسی و بعد متنت رو هم می‌نویسی و پایین اون قسمت روی ارسال تاپیک کلیک می‌کنی
  5. *زهره*

    شعر نو

    لبها پريده رنگ و زبان خشک و چاک چاک رخساره پر غبار غم از سالهاي دور در گوشه اي ز خلوت اين دشت هولناک جوي غريب مانده ي بي آب و تشنه کام افتاده سوت و کور بس سالها گذشته کز آن کوه سربلند پيک و پيام روشن و پاکي نيامده ست وين جوي...
  6. *زهره*

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    من امروز، از میی مستم، که در ساغر نمی‌گنجد چنان شادم، که از شادی، دلم در بر نمی‌گنجد ز سودایت برون کردم، کلاه خواجگی، از سر به سودایت که این افسر، مرا در سر، نمی‌گنجد بران بودم که بنویسم، مطول، قصه شوقت چه بنویسم، که در طومار و در دفتر، نمی‌گنجد به عشق چنبر زلفت، چه...
  7. *زهره*

    رباعی و دو بیتی

    رودکی رودکی در پیش خود آن نامه چو بلکامه نهم پروین ز سرشک دیده بر جامه نهم بر پاسخ تو چو دست بر خامه نهم خواهم که: دل اندر شکن نامه نهم
  8. *زهره*

    رباعی و دو بیتی

    رودکی رودکی نامت شنوم، دل ز فرح زنده شود حال من از اقبال تو فرخنده شود وز غیر تو هر جا سخن آید به میان خاطر به زار غم پراگنده شود
  9. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم دولت صحبت آن مونس جان ما را بس
  10. *زهره*

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    اگر آن طایر قدسی ز درم بازآید عمر بگذشته به پیرانه سرم بازآید دارم امید بر این اشک چو باران که دگر برق دولت که برفت از نظرم بازآید آن که تاج سر من خاک کف پایش بود از خدا می‌طلبم تا به سرم بازآید خواهم اندر عقبش رفت به یاران عزیز شخصم ار بازنیاید خبرم بازآید گر نثار...
  11. *زهره*

    داستان هاي كوتاه

    # مريم سليماني # قيطون صورتي # مريم سليماني # قيطون صورتي توي کوچه واسه خودم داشتم بي هدف مي گشتم.سرم گيج رفت.افتادم زمين وديگه چيزي نفهميدم. توي بيهوشي بردنم به روزي که براي خريد جهيزيه اعظم رفتيم بازار.کسي رو نداشتم که مسعودو پيشش بذارم زري (خواهرم) خونه داشت لحافهاي...
  12. *زهره*

    شعر نو

    محبوب خوب من من عازم نبردم گفتي وداع ؟ هرگز دشمن وداع آخر خود را بايست كرده باشد من از نبرد پيش تو بر مي گردم
  13. *زهره*

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    چو آفتاب می از مشرق پیاله برآید ز باغ عارض ساقی هزار لاله برآید نسیم در سر گل بشکند کلاله سنبل چو از میان چمن بوی آن کلاله برآید حکایت شب هجران نه آن حکایت حالیست که شمه‌ای ز بیانش به صد رساله برآید ز گرد خوان نگون فلک طمع نتوان داشت که بی ملالت صد غصه یک نواله برآید...
  14. *زهره*

    كوي دوست

    دست از طلب ندارم تا کام من برآید یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر کز آتش درونم دود از کفن برآید بنمای رخ که خلقی واله شوند و حیران بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید جان بر لب است و حسرت در دل که از لبانش نگرفته هیچ کامی جان از بدن...
  15. *زهره*

    فراق یار

    گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز گفتا ز خوبرویان این کار کمتر آید گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم گفتا که شب رو است او از راه دیگر آید گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید گفتم...
  16. *زهره*

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    اگر به باده مشکین دلم کشد شاید که بوی خیر ز زهد ریا نمی‌آید جهانیان همه گر منع من کنند از عشق من آن کنم که خداوندگار فرماید طمع ز فیض کرامت مبر که خلق کریم گنه ببخشد و بر عاشقان ببخشاید مقیم حلقه ذکر است دل بدان امید که حلقه‌ای ز سر زلف یار بگشاید تو را که حسن خداداده...
  17. *زهره*

    غزل و قصیده

    بخت از دهان دوست نشانم نمی‌دهد دولت خبر ز راز نهانم نمی‌دهد از بهر بوسه‌ای ز لبش جان همی‌دهم اینم همی‌ستاند و آنم نمی‌دهد مردم در این فراق و در آن پرده راه نیست یا هست و پرده دار نشانم نمی‌دهد زلفش کشید باد صبا چرخ سفله بین کان جا مجال بادوزانم نمی‌دهد چندان که بر...
  18. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    تو را که حسن خداداده هست و حجله بخت چه حاجت است که مشاطه‌ات بیاراید
  19. *زهره*

    کوچه های تنهایی

    باران همه شب سرشک غم ريزان است شب مضطرب از واي شباويزان است چيزي به سحر نمانده برخيز که صبح در مطلع لبخند سحرخيزان است
  20. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    شب قدری چنین عزیز و شریف با تو تا روز خفتنم هوس است
بالا