وآن گاه خود را کلمه ای می یابی که معنایت منم و مرا صدفی که مرواریدم تویی
و خود را اندامی که روحت منم و مرا سینه ای که دلم تویی
و خود را معبدی که راهبش منم و مرا قلبی که عشقش تویی
و خود را شبی که مهتابش منم و مرا قندی که شیرینی اش تویی
و خود را طفلی که پدرش منم و مرا شمعی که پروانه اش تویی
وخود...