خاطرم درياي پر غوغاست
ياد تو چون سکه اي سيمين رها بر آب اين درياست
خاطر دريا پريشان است
سينه دريا پر از تشويش توفان است
دست من درموج و چشمم سوي ساحل هاست
قلب من منزلگه دل هاست
نه بر اين درياي سکوني
نه به ساحل ها چراغ رهنموني
کي برآيد از افق شمع بلند آفتابم ؟
تا درنگ آرم...