نتایح جستجو

  1. t.askari

    مشاعرۀ سنّتی

    در این دنیا کسی بی غم نباشد اگر باشد بنی آدم نباشد
  2. t.askari

    مشاعرۀ سنّتی

    تک نهالم سوخت بگذار جنگل بسوزد!
  3. t.askari

    مشاعرۀ سنّتی

    رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم با دوست بگوییم که او محرم راز است
  4. t.askari

    مشاعرۀ سنّتی

    ما از آن پاکدلانیم که به کس کینه نداریم یک شهر پر از دشمن و یک دوست نداریم هر کس بد ما به خلق گوید، ما چهره ز غم نمی خراشیم ما نیز نکوئیش بگوئیم تا هر دو دروغ گفته باشیم
  5. t.askari

    مشاعرۀ سنّتی

    ترا می بینم و هر دم زیادت می شود دردم مرا می بینی و هر دم زیادت می کنی میلم
  6. t.askari

    مشاعرۀ سنّتی

    تو را ميخواهم و دانم كه هرگز مرا ياراي رفتن زين قفس نيست اگر هم مرد زندانبان بخواهد دگر از بهر پروازم نفس نيست .
  7. t.askari

    مشاعرۀ سنّتی

    یک نفرآمدقــرارم راگرفت بادبرگ وشاخسـارم راگرفت چهارفصل من بهاران بودحیف بادپاییزی بهــارم راگرفت اعتباری داشتم درپیش عشق بانگاهـی اعتبارم راگرفت عشق یاچیزی شبیه عشق بود آمــدودارونـدار م راگرفت
  8. t.askari

    مشاعرۀ سنّتی

    تو را با غیر می بینم، صدایم در نمی آید دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید
  9. t.askari

    مشاعرۀ سنّتی

    وقت اجلم ناله نه از رفتن جانست از یار جدا می شوم این ناله از آنست
  10. t.askari

    مشاعرۀ سنّتی

    تا به فراق خو کنم صبر من و قرار کو؟ وعده ی وصل اگر دهد طاقت انتظار کو؟
  11. t.askari

    مشاعرۀ سنّتی

    نابرده رنج گنج میسر نمی شود مزدآن گرفت جان برادر که کار کرد
  12. t.askari

    مشاعرۀ سنّتی

    ما را گلی از روی تو چیدن نگذارند چیدن چه خیال است که دیدن نگذارند
  13. t.askari

    مشاعرۀ سنّتی

    یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتیم در میان لاله و گل آشیانی داشتیم
  14. t.askari

    مشاعرۀ سنّتی

    وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی تا با تو بگویم غم شب های جدایی
  15. t.askari

    مشاعرۀ سنّتی

    هر که عیب دگران پیش تو آورد و شمرد بیگمان عیب تو پیش دگران خواهد برد
  16. t.askari

    مشاعرۀ سنّتی

    تا بوده چشم عاشق در راه یار بوده بی آنکه وعده باشد در انتظار بوده
  17. t.askari

    مشاعرۀ سنّتی

    یک نفر آمد صدایم کرد و رفت در قفس بودم، رهایم کرد و رفت
  18. t.askari

    مشاعرۀ سنّتی

    در خواب ناز بودم شبی دیدم کسی در می زند در را گشودم روی او دیدم غم است است سر می زند ای دوستان بی وفا از غم بیاموزید وفا غم با همه بیگانگی هر شب به ما سر می زند
  19. t.askari

    مشاعرۀ سنّتی

    ای که به هر تار زلفت اسیر تازه ای دارد مبارک باشد اما دلبری اندازه ای دارد
  20. t.askari

    مشاعرۀ سنّتی

    یک نعره مستانه ز جایی نشنیدیم ویران شود این شهر که میخانه ندارد
بالا