نتایح جستجو

  1. t.askari

    مشاعرۀ سنّتی

    به هر دیگی که می جوشد میاور کاسه و منشین که هر دیگی که می جوشد درون چیزی دگر دارد
  2. t.askari

    مشاعرۀ سنّتی

    مةرهةمي زام و قةراري د‍پ بريندارانة شةو خةپوةتي شيرين و جصذواني ئةويندارانة شةو مرهم آلام و قرار دلهاي خسته‌ است شب خلوتي شيرين و ميعاد عاشقان است شب
  3. t.askari

    مشاعرۀ سنّتی

    نيست چون دسترسي تا رخ زيبات ببوسم مي‌شوم در گذرت خاك كه تا پات ببوسم بوسه خواهم ز تو امروز دهي وعده فردا كو من دل شده را عمر كه فردات ببوسم؟
  4. t.askari

    مشاعرۀ سنّتی

    دارد لب من تشنگي بوسه بسيار چون مزرعه خشك كه دارد غم باران
  5. t.askari

    مشاعرۀ سنّتی

    درد مردم همه درمان شده است و تنها درد تنهايي من مانده دوايي بلبل
  6. t.askari

    مشاعرۀ سنّتی

    ديوانگی است چاره دل چون گرفته شد اين قفل با كليد دگر وا نمی شود
  7. t.askari

    مشاعرۀ سنّتی

    تاسرزلف توشد سلسله جنيان جنون كس نديدم به همه شهر كه ديوانه نبود
  8. t.askari

    مشاعرۀ سنّتی

    نام هر كس مي‌برم جانب هر كس نگرم بر لبم نام تو و در نظرم صورت تست
  9. t.askari

    مشاعرۀ سنّتی

    دهان غنچه ‌خوش ‌باشد سحرگه ‌چون شود خندان ولي ذوقي دگر دارد لبت هنگام خنديدن
  10. t.askari

    مشاعرۀ سنّتی

    تبسمي ز لب دلفريب او ديــــــــــــــدم كه هرچه با دل من كرد آن تبسّم كرد
  11. t.askari

    مشاعرۀ سنّتی

    اي جان پسر! ازغم شبهاي درازم روزي شوي آگاه كه ديگر پدري نيست
  12. t.askari

    مشاعرۀ سنّتی

    تا صاحب فرزند نگردي نتوان يافت در عالم ايجاد حقوق پدري را
  13. t.askari

    مشاعرۀ سنّتی

    ما را همه روزه يار و محرم غم تست هم صحبت و همنشين و همدم غم تست بي غم نبود دمي اگر دل دل ماست بي ما نبود دمي اگر غم غم تست
  14. t.askari

    مشاعرۀ سنّتی

    تا به سرسوداي آن گيسوي دامنگير دارم خاطري آزاد و پائي بسته در زنجير دارم
  15. t.askari

    مشاعرۀ سنّتی

    و آن چه مي‌گويد نسيم مشگبو قصّه‌اي از نكهت گيسوي او است
  16. t.askari

    مشاعرۀ سنّتی

    در ازل خوب سرشتند ملايك گل تو ليك از اين حيف كه كردند ز آهن دل تو
  17. t.askari

    مشاعرۀ سنّتی

    از خال و خط و چشم تو آنها كه دلم ديد خوب است كه بر روي تو يك‌يك بشمارد
  18. t.askari

    مشاعرۀ سنّتی

    تو و ناز و عتاب و از كفم دامن كشيدنها من و عجز و نياز و بي‌تو پيراهن دريدنها
  19. t.askari

    مشاعرۀ سنّتی

    رنجيده ام ز خويت امّا ز مهر رويت مشكل روم ز كويت اين بار و بار ديگر
  20. t.askari

    مشاعرۀ سنّتی

    ما را چو روزگار فراموش كرده‌اي يارا شكايت از تو كنم يا ز روزگار
بالا