اتوبان، رودخانهای غمگین است
که مرا از تو دور میکند
آب که از سرِ ما گذشت
اما ماهیها غرق نخواهند شد
تنها در کنار اتوبان میایستند
و برای شیشههای بالا کشیده دست تکان میدهند
تا از سرما یخ بزنند
و روی آب بیایند
تنها سنگها هستند
که برای همیشه تهنشین خواهند شد …
بغضم میترکد
از تو که دور میشوم...