نتایح جستجو

من بلبل ان گلم که در گلشن راز............. پژمرده شد و منت شبنم نکشید

ماجرا کم کن و باز آ که مرا مردم چشم ...... خرقه از سر به در آورد و به شکرانه بسوخت

تار زلفت را جدا مشاطه گر از شانه کرد......... دست آن مشاطه را باید جدا از شانه کرد

آنکه می پنداشتم خورشیدم اوست ............ آفتابی شد به بام آرزو

دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت........... عمریست که عمرم همه در کار دعارفت

دنگ..،دنگ.. ساعت گیج زمان در شب عمر می زند پی در پی زنگ. زهر این فکر که این دم گذر است می شود نقش به دیوار رگ هستی من... لحظه ها می گذرد آنچه بگذشت ، نمی آید باز قصه ای هست که هرگز دیگر نتواند شد آغاز...

واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند.......... چون به خلوت میروند آنکار دیگر مکنند

من گلى پژمرده‏ام در دست باد مهرگان ............ غنچه‏اى نشکفته از بهر تماشا نیستم

آدمای کوچیک از آدمای بزرگ توقعات بزرگ دارن، باورشون نمیشه اونا هم ...

رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی............ جامه‌ای بود که بر قامت او دوخته بود

دلبر که جان فرسود ازو کام دلم نگشود ازو............نومید نتوان بود ازو باشدکه دلداری کند

دیوانه میان خلق پیدا باشد ........... زیرا که سوار اسب سودا باشد

توانا بود هرکه دانا بود ........... زدانش دل پیر برنا بود

دفتری گر بنویسند ز خوبان جهان ............ تو به سر دفتر خوبان جهان عنوانی

وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم ............که در طریقت ما کافریست رنجیدن

مژده دادند که بر ما گذری خواهی کرد...........نیت خیر مگردان که مبارک فالیست

سر آن ندارد امشب که بر آرد آفتابی .............چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی ........... پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

یاد دار این سخن از من که پس از من گویی ........... یاد باد آن که مرا این سخن از وی یادست

راه دهید یار را آن مه ده چهار را ...........کز رخ نور بخش او نور نثار می رسد