نتایح جستجو

هیچی اسپم نکن اینجا پسر :razz:

مرسی عزیز دلم خیلی دوست دارم این شعرو خیلی لطف کردی بهم اونم تو این وضعیت که اینقدر داغون و پکرم

سلام ای دوست...

روزهايي که بي تو مي گذرد گرچه با ياد توست ثانيه هاش آرزو باز ميکشد فرياد در کنار تو مي گذشت ايکاش

در من این عیب قدیمست و به در می‌نرود که مرا بی می و معشوق به سر می‌نرود صبرم از دوست مفرمای و تعنت بگذار کاین بلاییست که از طبع بشر می‌نرود مرغ مؤلوف که با خانه خدا انس گرفت گر به سنگش بزنی جای دگر می‌نرود عجب از دیده گریان منت می‌آید عجب آنست کز او خون جگر می‌نرود من...

چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست سخن شناس نه‌ای جان من خطا این جاست سرم به دنیی و عقبی فرو نمی‌آید تبارک الله از این فتنه‌ها که در سر ماست در اندرون من خسته دل ندانم کیست که من خموشم و او در فغان و در غوغاست دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب بنال هان که از این پرده کار ما...

اين درخت بارور که سالهاست بي هوا و نور مانده است بازوان هر طرف گشوده اش از نوازش پرندگان مهربان وزنواي دلپذيرشان دورمانده است آه اينک از نسيم تازه تبسمي ناگهان جوانه ميکند از ميان اين جوانه ها جان او چو مرغکي ترانه خوان...

CHRIS DE BURGH - Sealed With A Kiss Though we’ve gotta say goodbye for the summer, Darling I promise you this, I'll send you all my love, Everyday in a letter sealed with a kiss; Yes it's gonna be a cold lonely summer, But I'll fill the emptiness, I'll send you all my dreams, Everyday in a...

صبح شسته رفته بود و جاده دره هاي نيم خفته را روي دوش مي کشيد تا بلند آبي افق ابرها گشوده بادبان پشت سر نهاده آشيان کوه پر کشان مقصد گريزشان جزيره پريده رنگ ماه بحر فرش نيل تاب با لبي نهان و پيچ پيچي به جان مرغ ها به جانش...

يک پاره آسمان را با دامن چمن در هم سرشته اند در اين خميد شب زده آن طرفه ساحران آواز و نغمه را با نور رشته اند در قالب دريچه روياي کودکان يک خشت هشته اند آن گاه بذر گياه جادو بر خشت کشته اند گنبد نهاده اند گلدسته بسته اند ژوليده...

جانا، حدیث شوقت در داستان نگنجد رمزی ز راز عشقت در صد بیان نگنجد جولانگه جلالت در کوی دل نباشد خلوتگه جمالت در جسم و جان نگنجد سودای زلف و خالت جز در خیال ناید اندیشهٔ وصالت جز در گمان نگنجد در دل چو عشقت آید، سودای جان نماند در جان چو مهرت افتد، عشق روان نگنجد دل کز...

سودای زلف و خالت جز در خیال ناید اندیشهٔ وصالت جز در گمان نگنجد

# علي اکبر کرماني نژاد # گوسفندها # علي اکبر کرماني نژاد # گوسفندها باد گيس هايش را افشان کرده بود و مي دويد . مي دويد و مويه مي کرد و فرياد مي زد « کوووو ، کووو ؟ » دنبال چي مي گشت ؟ از بالا با سرعت به طرف زمين شيرجه مي رفت . خاک و خاشاک تفتيده کوير را مي کاويد ودوباره سر برمي داشت . لاي...

باز دل از در تو دور افتاد در کف صد بلا صبور افتاد نیک نزدیک بود بر در تو تا چه بد کرد کز تو دور افتاد یا حسد برد دشمن بد دل یا مرا دوستی غیور افتاد ماتم خویشتن همی دارد چون مصیبت زده، ز سور افتاد چون ز خاک در تو سرمه نیافت دیده‌ام بی‌ضیا و نور افتاد جان که یک...

هر که را جام می به دست افتاد رند و قلاش و می‌پرست افتاد دل و دین و خرد زدست بداد هر که را جرعه‌ای به دست افتاد چشم میگون یار هر که بدید ناچشیده شراب، مست افتاد وانکه دل بست در سر زلفش ماهی‌آسا، میان شست افتاد لشکر عشق باز بیرون تاخت قلب عشاق را شکست افتاد عاشقی...

برگرد و چند صفحه‌ی آخر این تاپیکو بخون یه چیزایی توش پیدا می‌شه:redface:

سلام عزیزم خوشحال میشم اینکارو بکنی خودت بذاری فکر میکنم بهتر باشه چون یه سری مشکلات پیش اومده که یه عده ای فکر میکنن تاپیک گذاشتن من از سر خودخواهی و یکدندگی منه منتظر تاپیکت هستم

عمراااا

...................

فدای تو بشم تهنا تهنا میسی گلم تو خوبی؟