Metallica - Nothing Else Matters
So close, no matter how far
Couldn't be much more from the heart
Forever trusting who we are
and nothing else matters
Never opened myself this way
Life is ours, we live it our way
All these words I don't just say
and nothing else matters
Trust...
به دست هاي او نگاه ميکنم
که ميتواند از زمين
هزار ريشه گياه هرزه را برآورد
و ميتواند از فضا
هزارها ستاره را به زير پر درآورد
به دست هاي خود نگاه ميکنم
که از سپيده تا غروب
هزار کاغذ سپيده را سياه ميکند
هزار...
زندگي در چشم من شبهاي بي مهتاب را ماند
شعر من نيلوفر پژمرده در مرداب را ماند
ابر بي باران اندوهم
خار خشک سينه کوهم
سالها رفته است کز هر آرزو خالي است آغوشم
نغمه پرداز جمال و عشق بودم آه
حاليا خاموش...
اي بر سر بالينم افسانه سرا دريا
افسانه عمري تو باري به سر آ دريا
اي اشک شباهنگت آيينه صد اندوه
اي ناله شبگيرت آهنگ عزا دريا
با کوکبه خورشيد در پاي تو ميميرم
بر دار به بالينم دستي به دعا دريا
امواج...
با مرگ ماه روشني از آفتاب رفت
چشمم و چراغ عالم هستي به خواب رفت
الهام مرد و کاخ بلند خيال ريخت
نور از حيات گم شد و شور از شراب رفت
اين تابناک تاج خدايان عشق بود
در تندباد حادثه همچون حباب رفت...
درون معبد هستي
بشر در گوشه محراب خواهش هاي جان افروز
نشسته در پس خوشه سجاده صد نقش حسرتهاي هستي سوز
به دستش خوشه پر بار تسبيح تمناهاي رنگارنگ
نگاهي مي کند سوي خدا از آرزو لبريز
به زاري از ته دل يک دلم ميخواست ميگويد
شب...
قهر مکن اي فرشته روي دلارا
ناز مکن اي بنفشه موي فريبا
بر دل من گر روا بود سخن سخت
از تو پسنديده نيست اي گل رعنا
شاخه خشکي به خارزار وجوديم
تا چه کند شعله هاي خشم تو با ما
طعنه و دشنام تلخ اينهمه شيرين
چهره پر از خشم و قهر...
The last time I cried, I was sitting home,
And it was deep in the night,
Staring at the shadows and the flickering lights,
Giving all that I had, to take them away,
Giving all that I had, to make them pay;
Chris de Burgh
برقع از ماه برانداز امشب
ابرش حسن برون تاز امشب
دیده بر راه نهادم همه روز
تا درآیی تو به اعزاز امشب
من و تو هر دو تمامیم بهم
هیچکس را مده آواز امشب
کارم انجام نگیرد که چو دوش
سرکشی میکنی آغاز امشب
گرچه کار تو همه پردهدری است
پرده زین کار مکن باز امشب
تو چو...
سوختی جانم چه میسازی مرا
بر سر افتادم چه میتازی مرا
در رهت افتادهام بر بوی آنک
بوک بر گیری و بنوازی مرا
لیک میترسم که هرگز تا ابد
بر نخیزم گر بیندازی مرا
بندهٔ بیچاره گر میبایدت
آمدم تا چارهای سازی مرا
چون شدم پروانهٔ شمع رخت
همچو شمعی چند بگدازی مرا
گرچه...