باور نمي کند دل من مرگ خويش را
نه نه من اين يقين را باور نمي کنم
تا همدم من است نفسهاي زندگي
من با خيال مرگ دمي سر نمي کنم
آخر چگونه گل خس و خاشاک مي شود ؟
آخر چگونه اين همه روياي نو نهال
نگشوده گل هنوز
ننشسته در بهار
مي پژمرد به جان من و خاک...
اي ابربرادر
بر بام ما مبار
بر بام کاگلي چه گلي سبز مي شود ؟
اي بر زمين غمزده ام چشم دوخته
پرگير و بگذر از سر اين دشت بي نفس
باران چه کرد خواهد با کشت سوخته ؟
اي ابر خيره سر
پر باز کن بپر
وان سينه ريز گوهر باران کشيده را
از دشت ما بگير و...
آفتابا مدد کن که امروز
باز بالنده تر قد برآرم
ياري ام ده که رنگين تر از پيش
تن به لبخند گرمت سپارم
چشم من شب همه شب نخفته است
آفتابا قدح واژگون کن
گونه رنگ شب شسته ام را
ساقي پاکدل پر ز خون کن
گر تغافل کني ريشه من
در دل خاک رنجور گردد...
تو قامت بلند تمنايي اي درخت
همواره خفته است در آغوشت آسمان
بالايي اي درخت
دستت پر از ستاره و جانت پر از بهار
زيبايي اي درخت
وقتي که بادها
در برگهاي در هم تو لانه مي کنند
وقتي که بادها
گيسوي سبز فام تو را شانه مي کنند
غوغايي اي درخت
وقتي که...
پس از من شاعري آيد
که اشکي را که من در چشم رنج افروختم
خواهد سترد
پس از من شاعري آيد
که قدر ناله هايي را که گستردم نمي داند
گلوي نغمه هاي درد را
خواهد فشرد
پس از من شاعري آيد
که در گهواره نرم سخن هايم شنيده لاي لاي من
که پيوند...
عزیزم اینجا اعلام نکرده
ولی حضوری به خودم و افسونم گفت
شک داری از افسونم بپرس..
در ضمن ببین تا بهت ثابت بشه اون با من خوشبخت میشه....منم که باید با دوریش و کارش بسازم
شیرفهم شد؟ یا به زبون زنونه بهت بگم؟؟؟