نتایح جستجو

  1. *زهره*

    داستان هاي كوتاه

    همیشه راهکار ساده تری نیز هست! در یک شرکت بزرگ ژاپنی که تولید وسایل آرایشی را برعهده داشت ، یک مورد تحقیقاتی به یاد ماندنی اتفاق افتاد : شکایتی از سوی یکی مشتریان به کمپانی رسید . او اظهار داشته بود که هنگام خرید یک بسته صابون متوجه شده بود که آن قوطی خالی است. بلافاصله...
  2. *زهره*

    [IMG]

    [IMG]
  3. *زهره*

    [IMG]

    [IMG]
  4. *زهره*

    [IMG]

    [IMG]
  5. *زهره*

    [IMG]

    [IMG]
  6. *زهره*

    از خودت برام نمی گی؟ ؟؟؟ دی

    از خودت برام نمی گی؟ ؟؟؟ دی
  7. *زهره*

    الهییییییییییی چه پشمالوهه

    الهییییییییییی چه پشمالوهه
  8. *زهره*

    ممنون

    ممنون
  9. *زهره*

    چرا روحیت خرابه؟اصلا بهت نمیاد دی: بیا این گلا واسه تو تا روحیت خوب شه [IMG]

    چرا روحیت خرابه؟اصلا بهت نمیاد دی: بیا این گلا واسه تو تا روحیت خوب شه [IMG]
  10. *زهره*

    به به کوروش خان سایتون سنگین شده این روزا کم پیدا شدی ممنونم مرسی شما خوبی؟ چیکارا میکنی؟

    به به کوروش خان سایتون سنگین شده این روزا کم پیدا شدی ممنونم مرسی شما خوبی؟ چیکارا میکنی؟
  11. *زهره*

    شبت بخیر گلکم

    شبت بخیر گلکم
  12. *زهره*

    عزیز دلم بغض چرا؟

    عزیز دلم بغض چرا؟
  13. *زهره*

    داستان هاي كوتاه

    زن وشوهری بیش از 60 سال بایکدیگر زندگی مشترک داشتند. آنها همه چیز را به طورمساوی بین خود تقسیم کرده بودند. در مورد همه چیز باهم صحبت می کردند وهیچ چیز را از یکدیگر پنهان نمی کردند مگر یک چیز: یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نکند ودر مورد آن هم چیزی...
  14. *زهره*

    داستان هاي كوتاه

    زاهدی گوید: جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد . اول مرد فاسدی از کنار من گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد . او گفت ای شیخ خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد بود! دوم مستی دیدم که افتان و خیزان راه میرفت به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی . گفت تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده ای؟...
  15. *زهره*

    نگاه کن که غم درون دیده ام چگونه قطره قطره آب مي شود چگونه سایه سیاه سرکشم اسیر دست آفتاب مي...

    نگاه کن که غم درون دیده ام چگونه قطره قطره آب مي شود چگونه سایه سیاه سرکشم اسیر دست آفتاب مي شود نگاه کن تمام هستیم خراب مي شود شراره ای مرا به کام مي کشد مرا به اوج مي برد مرا به دام ميکشد نگاه کن تمام آسمان من پر از شهاب مي شود تو آمدی ز دورها و دورها ز سرزمين عطر ها و نورها نشانده...
  16. *زهره*

    [IMG]

    [IMG]
  17. *زهره*

    ### دفتر مدیریت تالار زبان انگلیسی (نظرات، پیشنهادات و انتقادات) ###

    آره ایده‌ی خیای خوبیه. موافقم خودتون پس زحمتشو بکشین ممنون
  18. *زهره*

    چلامد دی:

    چلامد دی:
  19. *زهره*

    داستان هاي كوتاه

    توی قصابی بودم که یه پیرزن اومد تو و یه گوشه وایستاد ..... یه آقای خوش تیپی هم اومد تو گفت: ابرام آقا قربون دستت پنج کیلو فیله گوساله بکش عجله دارم ..... آقای قصاب شروع کرد به بریدن فیله و جدا کردن اضافه‌هاش ..... همینجور که داشت کارشو می‌کرد رو به پیرزن کرد گفت: چی مِخی نِنه ؟ پیرزن اومد جلو یک...
  20. *زهره*

    fiction and short story

    Two Views of the Mississippi by Mark Twain Two Views of the Mississippi by Mark Twain Now when I had mastered the language of this water and has come to know every trifling feature that bordered the great river as familiarly as I knew the letters of the alphabet, I had made a valuable...
بالا