ز دو ديده خون فشانم ز غمت شب جدايي
چه کنم که هست اينها گل باغ آشنايي
مژهها و چشم يارم به نظر چنان نمايد
که ميان سنبلستان چرد آهوي ختايي
سر برگ گل ندارم! به چه رو روم به گلشن
که شنيدهام ز گلها همه بوي بيوفايي؟
به کدام مذهب است اين؟ به کدام ملت است اين؟
که کشند عاشقي را، که تو عاشقم چرايي؟!