دردا و دریغا که در این بازی خونین
بازیچه ی ایام دل آدمیان است
دلبر گذر قافله ی لاله و گل داشت
این دشت که پامال سواران خزان است
روزی که بجنبد نفس باد بهاری
بینی که گل و سبزه کران تا به کران است
ای کوه تو فریاد من امروز شنیدی
دردی ست درین سینه که همزاد جهان است
"ه. الف. سايه"
:gol: