نتایح جستجو

به به!‌ عجب پيشنهادي! ياد باد آن روزگاران ياد باد... جالب است! اگر چه در آن روزها نفس نکشيده‌ايم، اين ترانه‌ها پنجره‌ي آن روزها مي‌شود... من از پنجاه سال موسيقي ايران، پوشه‌ي هشتم را مي‌پسندم: ترانه‌هاي عارف، گل‌نراقي، ويگن، داريوش، فريدون فروغي، عماد رام، يغمايي... بر دل من ببخشا که اين‌قدر...

حق با شماست! ذائقه را مي‌توان تغيير داد... فعلا که ريش و قيچي دست متوليان بي‌هنر است... به راستي بعضي از ترانه‌هاي پيش از انقلاب هنوز هم ترو تازه است! عزيز دلم:‌ اصلاني، فرهاد، فريدون فروغي... به قول تو از دل برخاسته است که بر دل مي‌نشيند... اميدوارم به من خرده نگيريد و نخنديد: حتا حبيب! آلبوم...

نمي‌پسندم کامران جان، ادامه‌ي اين وضعيت را نمي‌پسندم! شايد اگر روزي ببينمت، به‌خلاف عرف رايج، کشيده‌اي به گوشت بنوازم و در همان‌‌حال از اين کار اشک بريزم! :gol::heart:

دست‌نوشته‌ها را آتش زدي امير جان، با دلت‌ چه مي‌کني؟! اميدوارم روزي ميهمان دل‌نوشته‌ها شوي! :gol:

شرمنده‌ام آسمان! به‌خدا شرمنده‌ام! از اين‌که به راستي قلمم آن‌چنان شاعرانه نيست که نظم‌پرداز باشد و ياري‌ام کند تا ميهمان دل‌نوشته‌ات باشم... به خدا شرمنده‌ام!:redface: در مورد عاشقانه بودن دست‌نوشته‌ها هم بسته به دل هرآدم دارد... کو عشق آسمان؟ خودم را مي‌گويم مهربان!

به «رنج» انسان مي‏انديشيدم، به «گناه»ي که تاريخش را با آن آغازيد! و به اين «هبوط» و تبعيدگاهي که چنين ارزان برگزيد! نيز به آن «ستمگري» و «ناداني»اش که حمل «امانت» سنگين «عشق» را بردوش کشيد...(1) سخنم از ‍«انسان» است، در هر جغرافيا و تاريخي که مي‏خواهد‍ باشد. چنين است که اينجا بس دلش تنگ است و هر...

کامران عزيزم! چرا از حالت برايم نگفتي دلکم؟ عزيزم! تو گمان مي‌کني دغدغه‌هايت را نمي‌دانم؟ با تو همراهم! مشکل کار اين‌جاست که من و تو در تالار تنها نيستيم... من با يک جماعتي مواجهم و به همان ميزان با سليقه‌هايي... بگذريم! به هرحال تراژدي را بسي عميق‌تر از طنز مي‌دانم... با اين‌حال طنز هم براي‌مان...

اين بيت را از خيام داشته باشيد: اي دوست! بيا تا غم فردا نخوريم وين يک دم عمر را غنيمت شمريم فردا که از اين دير کهن در گذريم با هفت هزارسالگان سر به‌سريم ترجمه‌ي فيتز جرالد: Ah; my Beloved, fill the Cup that clears To-day of past Regrets and future Fears Tomorrow? – Why, Tomorrow may be...

اين تاپيک به دست‌نوشته‌هاي روزانه، گفت‌وگو‌هاي تنهايي و يا خاطرات شما اختصاص دارد. دست‌نوشته‌ها، بداهه‌نويسي‌هايي را شامل مي‌شود که از نظر ادبي به حد دل‌سروده يا دل‌نوشته نرسيده باشند و نويسنده صرفاً قصد ارائه مطلب دارد، نه نقد نوشته... اميدوارم اين تاپيک بر انسجام و نظم تالار افزوده، از...

ديگر نمي‌توانم منتظر "ابتکار عمل" دوستان باشم تا به تاپيکي موضوعي دست بزنند. از اين پس، اعضاي محترم، طنز‌هاي‌ ادبي‌شان را در اين تاپيک درج خواهند کرد. طنز با فکاهي‌هاي روزانه که با پيامک رد و بدل مي‌شود، متفاوت است؛ برخي از طنزها بيش از آن‌که آدم را بخنداند، به فکر فرو مي‌برند؛ پس تأکيد مي‌کنم...

پا رکابتم حاجي! ما هم رفتيم برا خواب!

إنا عرضنا الامانة علي السماوات و الأرض و الجبال فأبين أن‌يحملنها و أشفقن منها و حملها الإنسان، أنه کان ظلوماً جهولاً* ما امانت {خويش} را بر آسمان‌ها و زمين و کوه‌ها عرضه داشتيم، ولي از پذيرفتن آن سرباز زدند، و از آن هراسيدند، و انسان آن را پذيرفت، که او {در حق خويش} ستم‌کاري نادان بود. (33:72)...

همساده سلام! همساده سلام! سامان عزيزم! افتخاري بود نصيبم شد در صندلي داغت شرکت کنم... 1. در مورد آواتارت توضيح بده 2. در جايي گفته‌اي چند ماهي است تازه متولد شده‌اي... اگر به حريم خصوصي‌ات مربوط نمي‌شود، شرحي بده! :gol:

سلام! حال شما؟ خوبين؟ به مرحمت شما خوبم، الهي شکر! :gol:

نه بابا! اگه قرص روان‌گردان داشتم که ديگه نمي‌رفتم سرما بخورم (خنده) شبت خوش عزيزم! خواباي طلايي ببيني!

پس منو چي ميگي؟ از ديشب تب و لرز داشتم تا الان! برا همين کمتر به تو و دوستان سر زدم... بازم تآکيد مي‌کنم سپهر جان: گول ظاهر حرفا رو نخور... همه دوسِت دارن... شوخي مي‌کنن که بخنديم، نه اين‌که آزرده و گوشه‌گير بشي... :heart::gol:

خوشحالم که خنده‌ات رو ديدم! برداشت من اينه داره بعضي مسائل به شوخي اما لحن شوخي پيش مي‌ره... مطمئن باش! ;)

سپهري جونم! الهي فدات شم؟ از دست من کاري بر مياد؟ مرد حسابي سرهنگ شدي ديگه ما رو تحويل نمي‌گيري؟!