روی آینه بخار گرفته ی اتاقم
نام تو را می نویسم
به تصویر تو در آینه خیره می شوم
نام تو، اندک اندک محو می شود
و من، در عشق تو محو
اشک من و آینه بر گونه هایمان می غلتد
و من تازه می فهمم که به اندازه ی بی نهایتِ تصویر،
از تو دورم.
و تو به اندازه ی تمامی ِ تمامی اشکهای ِ من،
از عشق دور.