نتایح جستجو

بوستان‌افروز (2) بوستان‌افروز (2) در ادب فارسي اين گل همراه با گل‌هاي ديگر نشان از خرمي و زيبايي است: خيري و خطمي و بستان‌افروز نقش‌هايي که درو خيره بماند ابصار (سعدي) چه خوري خون چو لاله‌ي دلسوز خوش‌نظر باش و بوستان‌افروز (خواجوي کرماني) و در پاره‌اي اشعار به سرخي اين گل...

بستان‌افروز (1) بستان‌افروز (1) بستان‌افروز (bos.tan.af.ruz) يکي از دو نوع گياه تيره تاج خروس / Amaranthaceae است. گياه زينتي يک‌ساله‌اي از جنس سلوسيا / ‍‍Celosia، و گونه کريستاتا / cristata با گل‌هاي قرمز، نارنجي و گاه زرد و سپيد و سه‌رنگ به‌شکل ساقه‌هاي چين‌خورده و دانه‌هاي ريز سياه...

در ظل عنايات دولت کريمه در ظل عنايات دولت کريمه در مغازه کاست‌فروشي بودم دوش ديدم دو هزار کاست گوياي خموش هر يک به زبان اندوهي مي‌گفت کي بي‌خبران! مارا بخريد زودتر، کو گوش؟ چندي پيش در مغازه کاست‌فروشي يکي از دوستان، حاضر شدمي تا دل از تنهايي در آرمي. در حال گفت و شنود بوديم که يک مشتري...

سلام خاله بي‌قرار! به شما تبريک عرض مي‌کنم!

سلام طراوت عزيزم! عجب عکس زيبايي اين‌جا گذاشتي... حالت خوبه لوطي؟

از شعر زيباي‌ات سپاس‌گزارم!:w30:

مرا در منزل جانان چه امن عيش چون هردم جرس فرياد بر مي‌دارد که بربنديد محمل‌ها!

سلام صدفي! چي شده؟ حالت خوبه؟

11 11 آيا مي‌توانيد ذهنتان را از پرسه زدن باز داريد و آن را به يگانگي ابتدايي –باهستي- بازگردانيد؟ آيا مي‌توانيد بدنتان را همانند نوزادان دوباره نرم و انعطاف‌پذير کنيد؟ آيا مي‌توانيد ديد دروني‌تان را پاک کنيد تا چيزي جز نور نبينيد؟ آيا مي‌توانيد ديگران را دوست بداريد و آن‌ها را بدون تحميل...

با شريعتي با شريعتي هبوط (1) مرا کسي نساخت، خدا ساخت؛ نه آن‌چنان که "کسي مي‌خواست"، که من کسي نداشتم، کسم خدا بود، کس بي‌کسان. او بود که مرا ساخت، آن‌چنان که خودش خواست، نه از من پرسيد و نه از آن "منِ ديگر"ام. من يک گِلِ بي‌صاحب بودم. مرا از روح خود در آن دميد و، بر روي خاک و در زير آفتاب،...

باشه آبجي تو هم بزن... من از صبح تا سر کارم وقتي که برمي‌گردم ساعت يازده شبه... خسته و کوفته... حالت خوبه؟ نه اين که تو هم حال منو مي‌پرسي! مدير هم خودتي!

سلام لوطي!:gol: خوبي؟ مياي اسم کاربري‌مونو با هم عوض کنيم؟ :lol: به شما خير مقدم عرض مي‌کنم!:gol:

با شريعتي با شريعتي پرستوي مسافر در دلم غوغاست و در اين انديشه که آيا بروم؟ بروم و به آن‌ها بگويم که مرا هم بگذاريد تا پيشتان بنشينم و مغرب اين بهار بي‌اميد و محزون را تماشا کنم. اذان مغرب را بشنوم... حرفي نمي‌زنم آخر. من هم در اين شهر غريبم. طوفاني نيز مرا آواره کرده است...

با شريعتي با شريعتي تنهايي، آزادي من هرگز از مرگ نمي‌هراسيده‌ام. عشق به آزادي، سختي جان دادن را بر من هموار مي‌سازد. عشق به آزادي مرا همه‌ي عمر در خود گداخته است. آزادي، معبود من است. به خاطر آزادي هر خطري بي‌خطر است. هر دردي بي‌درد است. هر زنداني رهايي است. هر جهادي...

با شريعتي با شريعتي شريعتي يک اديب نبود، انديشمندي دردمند بود... کتاب هبوط در کويرش نشان مي‌دهد اگر به نثر پارسي مي‌پرداخت يکي از نويسندگان بزرگ ادبي ما مي‌شد. در کودکي‌ام با لحن آتشين و آهنگينش رو به رو شدم و او نخستين کسي بود که به شيوايي و زيبايي سخن، دعوتم کرد. امروز منتقد انديشه‌هاي...

حرف خ (1) حرف خ (1) خاتم البنگيا: آخر بنگي‌ها خاج پرست: مسيحي (چرا که مسيحيان نسبت به صليب که به شکل خاج است، گلي سه‌پر روي برگ‌هاي پاسور، ارادت دارند.) خاک روي شست ريختن: قبول داشتن ديگران در زرنگي/ از خود بالاتر دانستن ديگران/ قبول شکست در برابر ديگران. خاک زير پاي مورچه...

اون خير مقدم از طرف من بود، نگران نباش

نسيبگعشکبشس سلام! ظاهرا مشکل برطرف شده!

سلام علکيم و رحمه ا.... و برکاته! به شما خير مقدم عرض مي‌کنم! خوش آمديد...

با ادب و احترام نخست: مسجد جمکران، صرفا يک مسجد است مثل بقيه‌ي مسجدها... براي آن‌چه هم معروف شده است و جا افتاده است، سند معتبري جز يک خواب ندارد... مجتهدان و بزرگان زيادي را مي‌شناسم به مسائلي که اشاره کرديد و يا متوسل شديد، اعتقاد ندارند... در صورت نياز به منبع معتبري از اين ادعا ارجاعتان...