آي با توام که مرا آفريدهاي!
چه طلبي داري از من، که خدايي؟! که آفرينندهاي؟! تو براي اينکار چه رضايتي از من طلبيدهاي که حالا من مدام بايد از تو رضايت بطلبم؟!
تو بزرگي و بينيازي، ميدانم! هر صبح و هر شام در مقابل خانهاي گلين به رسم تکليف بايد بايستم و بگويم: دو رکعت نماز ميخوانم براي رضاي...