نتایح جستجو

  1. samaneh66

    [IMG] ممنونم دست شما درد نکنه

    [IMG] ممنونم دست شما درد نکنه
  2. samaneh66

    [IMG]

    [IMG]
  3. samaneh66

    [IMG]

    [IMG]
  4. samaneh66

    [IMG]

    [IMG]
  5. samaneh66

    [IMG]

    [IMG]
  6. samaneh66

    [IMG]

    [IMG]
  7. samaneh66

    نامردی دو پسر نسبت به یه دختر!!!!

    :eek::eek::eek: شوخی که نداریم همش جدی بود
  8. samaneh66

    سلامممممممممممممممممممممممممم باز هم من زودتر آمدم

    سلامممممممممممممممممممممممممم باز هم من زودتر آمدم
  9. samaneh66

    شبت آرام باشه ساکت باشه بی صدا باشه مهتابی باشه ودر کل قشنگ باشه

    شبت آرام باشه ساکت باشه بی صدا باشه مهتابی باشه ودر کل قشنگ باشه
  10. samaneh66

    نامردی دو پسر نسبت به یه دختر!!!!

    بگو تا از تانا کورا براشون بخریم یه چتر میخریدن بقیه پولشون رو لباس
  11. samaneh66

    [IMG]

    [IMG]
  12. samaneh66

    [IMG]

    [IMG]
  13. samaneh66

    ممنونم خیلی قشنگ بود

    ممنونم خیلی قشنگ بود
  14. samaneh66

    چرا مگر سورپرایز شدی یا میخوای منو سورپرایز کنی

    چرا مگر سورپرایز شدی یا میخوای منو سورپرایز کنی
  15. samaneh66

    رمانهای نیمه کاره

    چرا عزیزم همین امشب تمومشون کردم تمومشون کردم
  16. samaneh66

    رنگ گل نسترن

    دوستان عزیز این رمان هم تمام شد امیدوارم خوشتون بیاد
  17. samaneh66

    رنگ گل نسترن

    از بیرون صدای داد و فریاد به گوش می رسید.دوان دوان به طرف در حیاط دویدم.همین که پا به خیابان گذاشتم،دایی را دیدم که چوبی را که در دست داشت بالا برده و آماده فرود است. دستش را روی هوا گرفتم و گفتم: ـ من نمی گذارم کسی به خاطر من اینقدر عذاب بکشد. پدرام که به طرفم آمد،دیدم از بینی اش درد خون می...
  18. samaneh66

    رنگ گل نسترن

    پدرام سر به زیر انداخت و گفت: ـ مرا ببخشید.می دانم بد کردم،ولی من مها را دوست دارم. به محض شنیدن این جمله،دایی سیلی محکمی به صورتش زد که پرت شد روی زمین.به زحمت برخاست و گفت: ـ شما حق دارید بزنید باورکنید من پشیمانم،حاضرم هر کاری بکنم تا شما بفهمید که من..... سیلی بعدی محکم تر از قبل بود و...
  19. samaneh66

    رنگ گل نسترن

    حرفی نزد.پرسیدم: ـ چرا جوابم نمی دهی؟با تو هستم.بگذار بفهمم تویی،تا حرفم را بزنم.حرفهایی که مدتها پیش باید گفته می شد.بگو جواب بده. ـ آره من هستم. ـ خب پس گوش کن.از همان روز اول که دیدمت،خیلی راحت به دلم نشستی.همان موقع با خودم شرط کردم،نظرت را جلب کنم.وقتی مرا به دفتر خودت بردی،برایت نامه و گل...
  20. samaneh66

    رنگ گل نسترن

    هول کرد و با نگرانی پرسید: ـ تو چی؟!چه اتفاقی افتاده؟باز چی شده؟ ـ چیز مهمی نیست.من دارم می روم.توانایی دیدنش را ندارم. ـ این حرفها چیست که می زنی.باید بمانی.الان دیگر می رسد.فرصت را از دست نده مها،اگر بروی پشیمان می شوی. ـ می دانم.دست خودم نیست.نمی توانم،من رفتم،خداحافظ. ارتباط را که قطع...
بالا