نتایح جستجو

  1. samaneh66

    رمان عاشقم باش

    نه خانم اون موقع آقا نقش زمین شده بودند. - عبدالله یه مرد جوون نبود که موهاشو از فرق وسط باز کرده بود؟ - بله خانم،ولی شما از کجا می دونید؟ - باید زودتر از این می فهمیدم تو برو هر وقت بهت نیاز بود خبرت می کنم. - چشم خانم. با اعصابی ناراحت و متشنج کنار تلفن رفتم و شماره خان عمو را گرفتم،زن عمو...
  2. samaneh66

    رمان عاشقم باش

    آنقدر در کتاب غرق بودم که متوجه گذشت زمان نشدم با خود می اندیشیدم آیا می رسد روزی که صمیمیت و عشق و گرما همچون نوری در تاریکی وجودم بدمد و روح مرده ام را زنده سازد؟آیا می توانم با کلمات محبت آمیز احسان را به سوی خود جلب سازم خدایا به من قدرت بده که همچنان مقاومت کنم و دست از عشق خود برندارم. از...
  3. samaneh66

    رمان عاشقم باش

    از زمانی که به تهران رسیده بودیم احسان خیلی تغییر کرده بود ،کمتر حرف می زد و بیشتر در لاک خود فرو می رفت تا جائیکه بی بی جان سر بر گوشم نهاد وگفت:ننه،تو شمال چه اتفاقی افتاده؟آقا با هیچکس حرف نمی زنند و دیگر دستور هم نمی دن صبح از خونه بیرون می رن و تا شب بر نمی گردند. آهی کشیدم و گفتم:زندگی ما...
  4. samaneh66

    رمان عاشقم باش

    رنگ از رخسارم پرید و دست و پاهایم به لرزه افتاد زانو هایم دیگر قدرت ایستادگی نداشتند پشت به او کردم و روی زانو رو به دریا نشستم.اشکهایم بی محابا فرو میریخت و این امواج دریا بودند که صدایم می کردند نام خود را می شنیدم،شقایق اون تو رو نمی خواد دست از سرش بردار ببین چطور می خواد تورو تا آخر عمرت بی...
  5. samaneh66

    رمان عاشقم باش

    حالا چی هست؟ - صبر کن تو شمال بهت میگم.وسایلت رو جمع کن. - امشب چرا با این عجله؟نفس عمیقی کشید و گفت:دلم بد جوری هوای شما لو کرده به زیور زنگ زدمو گفتم همه چیز و مهیا کنه. زیور و شوهرش رحمت سرایدار ویلای احسان بودند که به خاطر افلیج شدن رحمت تمامی زحمات آن خانه روی دوش زیور بود.آنها به خاطر...
  6. samaneh66

    رمان عاشقم باش

    اول کاری که کردم به بازار رفتم و یک گل سینه زیبا با نگین های درشتی که در آن به کار رفته بود به همراه یک دسته گل زیبا خریداری نمودم و بعد زنگ آپارتمان خواهرم را فشردم در حالیکه احساس می کردم تمام غم های دنیا روی دوشم انباشته شده!میترا دختر عمویم با دیدن من فریادی از خوشحالی کشید و گفت: - شقایق...
  7. samaneh66

    رمان عاشقم باش

    به اتاقم رفتم و چمدان کوچکی که احسان برایم خریده بود و از زیر تخت بیرون کشیدم و چند دست لباس معمولی و وسایل شخصی ام را درون آن ریختم.باید می رفتم به کجا نمی دانم؟فقط باید از آن خانه می گریختم.همانطور که وسایل روی میزم را جمع می نمودم چشمم به عکس احسان افتاد که مدتی پیش آن را قاب گرفته بودم و روی...
  8. samaneh66

    اگر اهل رمانی همون رمانی رو که اونروز داشتم میخوندم دارم میزارمش برو بخونش

    اگر اهل رمانی همون رمانی رو که اونروز داشتم میخوندم دارم میزارمش برو بخونش
  9. samaneh66

    رمان عاشقم باش

    ناگهان با تکان دستی بر روی شانه ام به خود آمدم،برگشتم و پشت سرم را نگاه کردم احسان بود که بالای سرم ایستاده بود. - تا کی می خوای اینجا بشینی و به این آتیش چشم بدوزی؟ شنیدن نام آتش باعث شد با یاد آوری آنچه چند لحظه پیش در ذهنم می پروراندم لرزهای شدید بر اندامم بیفتد به طوری که احسان متوجه شد و...
  10. samaneh66

    رمان عاشقم باش

    صدای اذان صبح مرا که هنوز داشتم می نوشتم به خود آورد،نگاهی به اتاق انداختم به زحمت می شد گوشه ای را پیدا کرد که از هجوم من در امان بوده باشه!همه دیوار ها با رنگ ماژیک قرمز و مشکی پر شده بود.دیگر توان حرکت در دستان و پاهایم نمی دیدم به سختی خودم را روی تخت انداختم و دیگر هیچ نفهمیدم صبح با صدای...
  11. samaneh66

    رمان عاشقم باش

    بالاخره مهمانی خاله احسان فرا رسید با اصرار مادر و خواهرش برای حضور در این مهمانی که به افتخار ورود ژاله دختر خاله او برگزار می شد آماده شدیم.یکی از بهترین لباسهای شبم را پوشیدم و دو گل سر زیبا به دو طرف موهایم که آنها را باز نموده بودم زدم وآرایش ملایمی کردم و درون ماشین نشستم.احسان که منتظر من...
  12. samaneh66

    رمان خیال تو فهیمه رحیمی

    خواهش میکنم گلم چرا نارحت بشم
  13. samaneh66

    [IMG]

    [IMG]
  14. samaneh66

    [IMG]

    [IMG]
  15. samaneh66

    بهسراغ من اگر میایید نرم آهسته بیایید نکند ترک بردارد چینی آرامش من

    بهسراغ من اگر میایید نرم آهسته بیایید نکند ترک بردارد چینی آرامش من
  16. samaneh66

    سلام خوبی وقتی دیدم نیستی رفتم سراغ کارای دیگه ام امروز هم نموندم شرکت آمدم خونه چرا جواب...

    سلام خوبی وقتی دیدم نیستی رفتم سراغ کارای دیگه ام امروز هم نموندم شرکت آمدم خونه چرا جواب پیام آخرم رو ندادی
  17. samaneh66

    رمان خیال تو فهیمه رحیمی

    ممنونم ملیسا جان امیدوارم بتونم جبران کنم
  18. samaneh66

    من رفتم بای بای

    من رفتم بای بای
  19. samaneh66

    ممنونم فاطی جان دستت درد نکنه امید وارم بتونم جبران کنم

    ممنونم فاطی جان دستت درد نکنه امید وارم بتونم جبران کنم
  20. samaneh66

    ممنونم خیلی زیبا بود دست شما درد نکنه

    ممنونم خیلی زیبا بود دست شما درد نکنه
بالا