نتایح جستجو

  1. رجایی اشکان

    رد پای احساس ...

    عشق که همیشه عشق نیست بعضی وقتها آواز کلاغیست که آدم از تنهایی دل به غار غارش می بندد
  2. رجایی اشکان

    گفتگو با خدا(::: مناجات نامه :::)

    خدایا.... وقت آن رسیده دنیای مجازی بسازی شاید توانستم دردهایم را آنجا پست کنم شاید تو هم پستم را آنجا لایک کردی شاید هم کامنتی گذاشتی بدین مضمون که: لعنتی اد کن .... باهات کار دارم...
  3. رجایی اشکان

    [IMG]

    [IMG]
  4. رجایی اشکان

    [IMG]

    [IMG]
  5. رجایی اشکان

    [IMG]

    [IMG]
  6. رجایی اشکان

    رد پای احساس ...

    اونایی رو دوست داشته باش که توی زندگیت نقشی داشتن ! نه اونایی که برات نقش بازی کردن . . . !
  7. رجایی اشکان

    برای تو می نویسم

    خوابش را دیدم گفت "دوستت دارم" بیدار شدم دوستم نداشت میخواهم برای همیشه بخوابم
  8. رجایی اشکان

    دل نوشته های دلتنگی

    اونی که یار تو بود اگه غمخوار تو بود قلبشو پس نمیداد دل به هرکس نمیداد دل میگفت مقدسه عشق اون برام بسه ازنگاش نفهمیدم که دروغو هوسه غصه خوردن نداره گریه کردن نداره به یه قلب بی وفا دل سپردن نداره اخر قصه چی شد؟؟ قلب اونمال کی شد؟؟؟؟ اون که از من پر گرفت ...... چی میخواستیمو...
  9. رجایی اشکان

    رد پای احساس ...

    آرزويم اين است كه مانند سيم گيتار زير دست تو باشم.....:gol:
  10. رجایی اشکان

    [IMG]

    [IMG]
  11. رجایی اشکان

    جوک و لطیفه، لبخند و خنده :|

    دختره زنگ زده میگه چیکار میکنی؟ میگم دوسیب میکشم … میگه بهت نمیاد نقاش باشی تا چش و گوشش باز نشده برم بگیرمش این زن زندگیه والا
  12. رجایی اشکان

    جوک و لطیفه، لبخند و خنده :|

    ﺩﺧﺘﺮﻩ ﭘﺴﺖ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺷﻮﻫﺮ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻡ تعداد ۸ ﺗﺎ ﭘﺴﺮ ﻻﯾﮏ ﮐﺮﺩﻥ ………………… تعداد ۵۹۸۷ ﺗﺎ ﺯﻥ ﻫﻢ کامنت گذاشتن ﺑﯿﺎ ﺷﻮﻫﺮ ﻣﻨﻮ ﺑﺒﺮ
  13. رجایی اشکان

    .•خنده وطنز•.

  14. رجایی اشکان

    کافیست انار دلت ترک بخورد...! دلم میخواد برگردم پیشت....

    خدایا جوری دستم را بگیر و بلندم کن که همه اطرافیانم یادشان بماند من هم خدایی دارم ... یادشان بماند ژست خدایی برازنده بنده ی خدا نیست ...
  15. رجایی اشکان

    .•خنده وطنز•.

  16. رجایی اشکان

    گفتگوهای تنهایی

    نوشته هایـــم مخاطب خـــــاص ندارنـــد؛ مخـــاطب نوشته هایم، به سادگی یک لبخند رهایم کرده استـ.....
  17. رجایی اشکان

    [IMG]

    [IMG]
  18. رجایی اشکان

    .•خنده وطنز•.

  19. رجایی اشکان

    پدر...

    مامانم بابامو صدا زد که دره شیشه سس رو باز کنه پدرم بعد از کلی کلنجار نتونست منم خیلی راحت درش رو باز کردم و گفتم: اینم کاری داشت؟؟ پدرم لبخندی زد و گفت: یادته وقتی بچه بودی من در شیشه رو شل میکردم تا بازش کنی و غرورت نشکنه؟ بدجوری بغض گلمو گرفت.. پدر روزت مبارک:)
  20. رجایی اشکان

    رد پای احساس ...

    خدایا! ایوب را به زمین بفرست… میخواهم از صبر برایش بگویم
بالا