نتایح جستجو

  1. رجایی اشکان

    English Talk

    It is Easy is to think about improving but Difficult is to stop thinking it and put it into action
  2. رجایی اشکان

    کوچه های تنهایی

    مترسک گفت: اى گندم تو شاهد باش مرا براى ترساندن آفریدند اما من عاشق پرنده اى بودم كه از گرسنگى مرد...!!!
  3. رجایی اشکان

    رد پای احساس ...

    داستان من از جای شروع شد که من برای او میمردم.. و او به دروغ وانمود کرد برایم تب کرده...!
  4. رجایی اشکان

    گفتگوهای تنهایی

    وابستگی چه زود اتفاق میفته قبل از اینکه بفهمی ؛ راه برگشت رو گم کردی ...!
  5. رجایی اشکان

    English Talk

    Hi, my name is Ashkan. It's nice to meet you
  6. رجایی اشکان

    خلوتی با خدا

    خُدایَمـ خُداییستـــ کـ اگَر سَرَشـ فَریـ ــاد بِزَنمـ بـ جاﮯ اینکـ ـهـ با مُشتــ بَر دَهـ ـانَمـ بکوبَد با دَستانَشـ نَوازِشَمـ میکُنَد و میگویَد :مـﮯـدانَمـ جُز مَـטּ کَسـﮯ را نَدار ﮯ:cry:
  7. رجایی اشکان

    [IMG]

    [IMG]
  8. رجایی اشکان

    گفتگوهای تنهایی

    بلافاصله پس از مرگم مرا به خاک نسپارید او عادت دارد دیربیاید...
  9. رجایی اشکان

    [IMG]

    [IMG]
  10. رجایی اشکان

    خلوتی با خدا

    خدایا … دلم مرهمی می خواهد از جنس خودت! نزدیـــک؛ بی خطــــر، بخشــــنده… بی منّـــــــــــــــــت … !
  11. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    دارد به گرد خویش می چرخا ندم من در خویش می پیچم من مار ؟! نه ... من مار زخمی ؟! نه ... ولی از زخم لبریزم سرشار از زخمم بیا ، زردم بیا ، دستت نمک دارد تا شور انگیزانیم ، با شوق از این خاک برخیزم
  12. رجایی اشکان

    [IMG]

    [IMG]
  13. رجایی اشکان

    [IMG]

    [IMG]
  14. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    من نيز چو خورشيد ، دلم زنده به عشق است . راه دل خود را ، نتوانم كه نپويم هر صبح ، در آيينه جادويي خورشيد چون مي نگرم ، او همه من ، من همه اويم !
  15. رجایی اشکان

    [IMG]

    [IMG]
  16. رجایی اشکان

    [IMG]

    [IMG]
  17. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    یا رب مکن از لطف پریشان ما را هر چند که هست جرم و عصیان ما را ذات تو غنی بوده و ما محتاجیم محتاج بغیر خود مگردان ما را ابوسعید ابوالخیر
  18. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    در پیش بیدردان چرا فریاد بی حاصل کنم گر شکوه ای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم در پیش بیدردان چرا فریاد بی حاصل کنم گر شکوه ای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم
  19. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    تو که قصد جدائی کرده بودی خیال بی وفائی کرده بودی چرا با این دل خوش باور من زمانی آشنائی کرده بودی . . .:)
  20. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    لحظه ای گفت بگویید که من هم رفتم عاشق و بی کس و تنها و پر از غم رفتم کس بگوید به همانی که مرا عاشق کرد او نه از بی کسی از غصه ی رفتن دق کرد
بالا