نتایح جستجو

  1. pearan

    **مشاعره با اشعار سهراب سپهری**

    لب بود و نیایشی من بود و تویی نماز و محرابی
  2. pearan

    مشاعره با اشعار فروغ فرخ زاد

    رفتم ، که گم شوم چو یکی قطره اشک گرم در لابلای دامن شبرنگ زندگی رفتم ، که در سیاهی یک گور بی نشان فارغ شوم زکشمکش و جنگ زندگی
  3. pearan

    مشاعره عرفانی

    من مرغکی پربسته‌ام زان در قفس بنشسته‌ام گر زان که بشکستی قفس بنمودمی پرواز را سعدی تو مرغ زیرکی خوبت به دام آورده‌ام مشکل به دست آرد کسی مانند تو شهباز را
  4. pearan

    مشاعره از اون طرف

    آن که از سنبل او غالیه تابی دارد باز با دلشدگان ناز و عتابی دارد
  5. pearan

    مشاعرۀ سنّتی

    گو رمقی بیش نماند از ضعیف چند کند صورت بی‌جان بقا آن همه دلداری و پیمان و عهد نیک نکردی که نکردی وفا
  6. pearan

    مشاعره با نام کاربر قبلی

    با اجازه ی دوستان : روش این مشاعره ازعنوان آن پیداست که با نام کاربر قبلی بیت شعری از خودمان بگوییم ... دقت نمائید ازخود بیت شعری بیاوریم. بیت اول با نام خودم: " پیران " پیران به هوش که جوانی گذر نمود باید از این زمانه ی فانی حذر نمود
  7. pearan

    مشاعرۀ سنّتی

    یکی از عقل می‌لافد یکی طامات می‌بافد بیا کاین داوری‌ها را به پیش داور اندازیم
  8. pearan

    مشاعرۀ سنّتی

    تا به گریبان نرسد دست مرگ دست ز دامن نکنیمت رها
  9. pearan

    مشاعره با شعر سعدی

    مده به دست فراقم پس از وصال چو چنگ که مطربش بزند بعد از آن که بنوازد
  10. pearan

    مشاعرۀ سنّتی

    افسوس که شد دلبر و در دیده گریان تحریر خیال خط او نقش بر آب است
  11. pearan

    مشاعرۀ سنّتی

    آن شد ای خواجه که در صومعه بازم بینی کار ما با رخ ساقی و لب جام افتاد
  12. pearan

    مشاعرۀ سنّتی

    ترسم این قوم که بر دردکشان می‌خندند در سر کار خرابات کنند ایمان را
  13. pearan

    مشاعره با شعر سعدی

    هر که را در خاک غربت پای در گل ماند ماند گو دگر در خواب خوش بینی دیار خویش را
  14. pearan

    ღღ ..من..ღღ

    خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت به قصد جان من زار ناتوان انداخت نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت
  15. pearan

    مشاعرۀ سنّتی

    دلم رمیده شد و غافلم من درویش که آن شکاری سرگشته را چه آمد پیش
  16. pearan

    مشاعرۀ سنّتی

    دل به هجران تو عمریست شکیباست ولی بار پیری شکند پشت شکیبائی را
  17. pearan

    مشاعره با شعر سعدی

    مده ای رفیق پندم که نظر براو فکندم تو میان ما ندانی که چه می‌رود نهانی
  18. pearan

    مشاعرۀ سنّتی

    یارب چها به سینه این خاکدان در است کس نیست واقف اینهمه راز نهفته را
  19. pearan

    مشاعرۀ سنّتی

    نگویم جمله با من باش و ترک کامکاران کن چو هم شاهی و هم درویش گاه آنجاو گاه اینجا
  20. pearan

    ღღ ..من..ღღ

    بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را به جای سرو بلند ایستاده بر لب جوی چرا نظر نکنی یار سروبالا را سعدی
بالا