نتایح جستجو

  1. رجایی اشکان

    معماری با مصالحی از جنس دل

    اینبـآر کهـ کـسی اومــَد، نمیگـَم بـــرو حتـی نمیگم کـسی دیگه رو میخـوام... فقط میگــم: ببیـــن!مـَن شکسـتهـ ام! خستهـ ام.کمـی آرومم کـــُن همیــن
  2. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    می روم خسته و افسرده و زار سوی منزلگه ویرانه خویش به خدا می برم از شهر شما دل شوریده و دیوانه خویش
  3. رجایی اشکان

    [IMG]

    [IMG]
  4. رجایی اشکان

    [IMG]

    [IMG]
  5. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    قهر مکن ای فرشته روی دلارا ناز مکن ای بنفشه موی فریبا
  6. رجایی اشکان

    [IMG]

    [IMG]
  7. رجایی اشکان

    [IMG]

    [IMG]
  8. رجایی اشکان

    [IMG]

    [IMG]
  9. رجایی اشکان

    [IMG]

    [IMG]
  10. رجایی اشکان

    رد پای احساس ...

    بی تو در خلوت شب ناله می کرد دل من با هر ترانه از تو خوندن گریه می کرد دل من دیگه تنها تر از این نمی شه باشم می دونی؟؟؟؟؟؟؟؟؟ سخته برام از تو جدا شم می دونی؟؟؟؟؟؟؟؟؟ به دلم وعده دادم که چشات ماله منه به خدا دوست دارم این دیگه حرف آخره گریه و غم وای چه سخته برای من بی...
  11. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    من مات که با این همه تعجلیل چه باید پاسخ بدهم ؟ پیک به تاخیر رسیده نه بال و پری با من ازآن روح پرنده نه جاذبه ای با من از این جسم تکیده
  12. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    من چیستم؟ افسانه‌اى خموش در آغوش صد فریب گرد فریب خورده‌اى از عشوه نسیم خشمى که خفته در پس هر زهر خنده‌اى رازى نهفته در دل شبهاى جنگلى سرعت نتم پایینه ببخشید دوستان:redface:
  13. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو در کوچه لیلا نشست عشق آن شب مست مستش کرده بود فارغ از جام الستش کرده بود سجده ای زد بر لب درگاه او پر زلیلا شد دل پر آه او
  14. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    از حادثه ی جهان زاینده مترس از هرچه رسد چونیست پاینده مترس این یکدم عمر را غنیمت می دان بر رفته میندیش و ز آینده مترس
  15. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    از دیده به جای اشک خون می آید دل خون شده، از دیده برون می آید دل خون شد از این غصه که از قصه عشق می دید که آهنگ جنون می آید
  16. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    از دیده به جای اشک خون می آید دل خون شده، از دیده برون می آید دل خون شد از این غصه که از قصه عشق می دید که آهنگ جنون می آید
  17. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    من ز بخت سیاهم اشکی چکیده به راهم سوزم از آتش آهم نفرین بر این زندگی در کویر حیاتم با بار سنگین این غم آواره ای بی پناهم نفرین بر این زندگی
  18. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    ما سزاواریم اگر گریانیم این چنین خسته و سرگردانیم ، ما که دانسته به دام افتادیم ، چرا از عاشقی رو گردانیم ؟
  19. رجایی اشکان

    گفتگوهای تنهایی

    تو رو دوشت کوهی از درد و چشات لبریز بارونه تنت پر درد و اما ، کسی چیزی نمیدونه شبای بی کسی هاتو ، دیگه بارون نمی شوره کجای قصه خندیدی ، تمومش بوده دل شوره با سیلی صورتت سرخه ، کسی چیزی نمیدونه تو از مردن نمی ترســــــــی همون چیزی که میمونه معنی این عشق و کاشکی می فهمیدی به تو...
  20. رجایی اشکان

    خلوتی با خدا

    خدایا خواهش ک نه!التماست میکنم . . . دوراهی های زندگیم را بردار. . . من.... همین یک راه راهم اشتباه میروم.
بالا