نتایح جستجو

  1. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    ما سزاواریم اگر گریانیم این چنین خسته و سرگردانیم ، ما که دانسته به دام افتادیم ، چرا از عاشقی رو گردانیم ؟
  2. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    ما سزاواریم اگر گریانیم این چنین خسته و سرگردانیم ، ما که دانسته به دام افتادیم ، چرا از عاشقی رو گردانیم ؟
  3. رجایی اشکان

    رد پای احساس ...

    به خوب بودن دنیا هیچ اعتمادی نیست می گویند عاشقیم یک روز عاشقند و روزهای دیگر هوس یا فقط عادت کرده اند که عاشق باشند اما من اینها را نیاموخته ام
  4. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    او رفت ولی نه طبق قانون وداع یکبار فقط به شیشه ی پنجره زد
  5. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    تو که قصد جدائی کرده بودی خیال بی وفائی کرده بودی چرا با این دل خوش باور من زمانی آشنائی کرده بودی . . .
  6. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    تو که رفتی پریشون شد خیالم همه گفتند که من دیوانه حالم
  7. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    همیشه مال من بودی چه می‌شد؟ عروس این چمن بودی چه می‌شد؟:eek:
  8. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    شب و روز از جدایی می‌سرودیم من و تو وصله‌ای ناجور بودیم
  9. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    الا یا ایهالساقی ادرکاسا وناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
  10. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    در زمین، زبان حق بریده اند، حق، زبان تازیانه است! وانکه با تو صادقانه درددل کند های های گریه ی شبانه است!
  11. رجایی اشکان

    [IMG]

    [IMG]
  12. رجایی اشکان

    [IMG]

    [IMG]
  13. رجایی اشکان

    [IMG]

    [IMG]
  14. رجایی اشکان

    گفتگوهای تنهایی

    خسته ام؛ خسته تر از آنی که خیانت کنم تنهایم؛ تنها تر از آنی که عاشق شوم
  15. رجایی اشکان

    [IMG]

    [IMG]
  16. رجایی اشکان

    خلوتی با خدا

    خدایا به من توفیقی ده که فقط یک روز بنده ی مخلص تو باشم گرچه می دانم حتی ساعتی این چنین بودن بس دشوار است.
  17. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    دستان بسته ام آزاد نبود تا هر چشم انداز را به جان در برکشم هر نغمه و هر چشمه و هر پرنده هر بدر کامل و هر پگاه دیگر هر قله و هر درخت و هر انسان دیگر را.
  18. رجایی اشکان

    [IMG]

    [IMG]
  19. رجایی اشکان

    معماری با مصالحی از جنس دل

    تـــــآ سنگـــــ نبــــآ شـــــی …. بــتــــــ زنــدگــــی “هیــچکــس” نــخــــواهــــی شـد …
  20. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    ان يار كزو خانه ي ما جاي پري بود سر تا قدمش چون پري از عيب بري بود دل گفت فروكش كنم اين شهر زبويش بيچاره ندانست كه يارش سفري بود
بالا