چشمهایی خسته از ترس ،
در هنگامِ آخرین دعا ؛
که سرانجام
دعایی واقعی است،
دعایی که خواهندهی
هیچ چیز نیست.
با بیچارگی ،
روی همهی چیزهایی که
زمانیدراز
طلب کردهاند؛
درنگ میکنند؛
و در این موقع است
که اندکنفَسی از فیض ،
به آرزوهای مُرده
جانی دوباره میبخشد
و در جهانِ خاموش
زمزمهای پدید میآید...